Friday, September 6, 2013


از 21 اگوست 2012 گوشت خوردن را گداشته ام کنار .. به واسطه ی آگاهی ام به ظلم بینهایتی که به جیوانات می رود در صنعت گوشت در اروپا و امریکای شمالی ... همین پروانه هایی که در سفرهای مکرر تابستانم روی شیشه ی ماشینم شکمهاشان می ترکد ... و همین پشه هایی که روی بازویم می کشمشان تا نیشم نزنند ... بگذار سهم من از جنایات بشری باشد بر علیه حیوانات ... و البته چرمی که در کفش و کیف و لباسم هست ... تا انها را هم حذف کنم

***

از چهاردهم اگوست 2013 تیم هورتونز نرفته ام ... قهوه ی دست ساز خانه یا شرکت را خورده ام .. ینی غیر زنجیره ای ... خوشمزه و سالم. مقاومت در مقابل کشش قهوه خریدن .. دست کمی از ترک سیگار ندارد. ولی خوب خرید نکردن از «فری ترید» هر چند که در تورنتو بسیار سخت است .. اما تا از زنجیره ای ها دست نکشی اساسا شدنی نیست. می خواهم «فری ترید» نخرم .. نخورم.

***

از دوم سپتامبر 2013 «گلوتن فری» شده ام ... ینی این دیگر تجویز دکتر است برای ناارامی هایم و بیخوابی هایم ...
حالا دکتر گفته است باید تخم مرغ بخورم (که خیلی خیلی کم می خورم به واسطه ی دانستن جزییات رفتار بیرحمانه ای که با مرغهای تخم گذار می شود) ... و شیر و ماست و پنیر نخورم ... این دو تا قدم بعدی است لابد ...

***

دیروز ظهر دیرم شده بود و گرسنه بودم ... و ماشینم درست جلوی یک مک دونالد پارک بود ... من 13 سال است پایم را در مک دونالد نگذاشتنه ام .. به دلیل تحریم ان به واسطه ی خسارات بینهایتی که به محیط زیست در سراسر جهان وارد می کند ... کمی طول کشید تا خودم را قانع کنم که از مک دونالد خرید کنم.

نوبتم می رسد. به دختر جوان می گویم: «یک سالاد! بدون گوشت!»
تعجب میکند .. همه دارند «بیگ بیف مک برگر» و «انگشت مرغ» و «بال مرغ» سفارش می دهند .. باز می پرسد: «بی گوشت؟» می پرسد :«کوکا یا پپیسی؟» می پرسد: «هیچ نوشیدنی ... سیب زمینی یا هیچ چیزی در کنار سالاد نمی خواهید؟» .. و با شنیدن نه های مکرر من لبخند می زند.

بوی روغن و چربی حیوانی و گوشت سالن بزرگ مک دونالد را برداشته است. بیرون می ایم .. با پاکت خوشگلی در دستم .. با یک سالاد «توسکان» خوشگل و سبز ... که رویش یک بسته ی پلاستیکی مغز تخم افتابگردان هست ... و یک بسته ی پلاستیکی تمشک خشک شده .. و یک بسته ی پلاستیکی سس سالاد ... قاشق و چنگال و چاقوی پلاستیکی ...

از سالن مک دونالد که بیرون می ایم .. حال دانته را دارم که از دوزخ خارج می شود.




***
سالاد را پای کامپیوتر توی اتاقم در شرکت می خورم. در حالی که راجع به شدت گرفتن احتمال حمله ی نظامی امریکا به سوریه می خوانم ... و فعالیتهای مجاهدین خلق در میان سیاستمداران امریکایی برای قبول شدن به عنوان گزینه ی امریکا در حمله به ایران. سالاد بزرگ نیست اما زباله ای که از این نهار ناچیز باقی می ماند شاید دوبرابر حجم ان است.

می دانم که دیگر پایم را در مک دونالد نمی گذارم .. حالا برای 13 سال دیگر.

***

«دانایی درد نیست»* اگر بتوان ان را به عمل تبدیل کرد ... هر چند ساده نباشد.


*Knowledge is NOT pain, If you can turn it to action

No comments: