Friday, January 29, 2010

کیتی: "چی می شد اگر ما همه ی این که هست را پشت سر می گذاشتیم ... -در کنار هم- پیر می شدیم وهمه چیز به اسان و غیر پیچیده بود ... مانند دوران جوانی مان."

هابل: "آسان؟ چیزها -بین ما- همیشه پیچیده بودند."

کیتی: "شاید. شاید  پیچیده بودند اما ... They Were Lovely."

***

ما هم Ending خودمان را داشتیم که به طور احمقانه ای شبیه بود به حس و حال این دو تا ... و من هنوز می توانم کشاله هایش را یک جایی درون شکمم احساس کنم ... "THEY WERE LOVELY!"

Those who have never loved, never left or been left behind, those who have never lost ... seem so poor to me now!



7 comments:

دلهو said...

migam in yousef kojast aksash ra bogzar.. 2 khat dar mian ax in zibay kochak ra bogzar aks in bache mra shad mikonad ..oon cheshmay ziba va bigonah..
gorbant
katayoun

دارا said...

همیشه وقتی یک زوج سالخورده رو دیدم، با احترام فوق العاده ای نگاهم دنبالشون دویده
یه خاطره بیاد موندنی دارم که در زمانش هق هق کردم
شاید زمانی، جایی گفتم
نمیدونم

نوا بامدادی said...

بی خیال دل به در برس
که زخم کاریست و جان در تب تاب کندن

Anonymous said...

Yes, I am a good looser too:) A good one... I let him go so easily...

Anonymous said...

I hate the feeling... I have never felt like this and I hate being so naive over this. 6 months has passed and still think of him...

لیلای لیلی said...

لیلای لیلی
ناشناس جان

۶ ماه ... قربانت بروم اگر در شش ماه می شد احساسات عاشقانه ر ا فراموش کرد که به می گفتند قولنج! ...خیلی خوب است که هنوز درگیرشان هستی ... حالا وقتی دیگر درگیرشان نبودی انها را خواهی خواست :))
من دو بار در زندگی ام عاشق آدمیزاد دیگری شدم ... اولی را دیگر سالهاست که پشت سر گذاشته ام (حالا شاید چون دومی بهد از ان امده!) ... اما زخمهای دومی تا سالهای سال زق زق می کردند!

با مهر

لیلای لیلی

لیلای لیلی said...

دلهو جان

چشم ... یک عکس جدید از یوسفک خواهم گذاشت ... باید دوربین را ...

لیلای لیلی