عشق سیاسی
رابطه ی من و تو به رابطه ی اعراب و اسرائیل مانند بود.
تو مرا با نامردی هایت به خشم می آوردی ... و من، خشمگین، خودم را نابود می کردم.
Wednesday, January 30, 2013
اينروزها مزخرفات مي خوانيم به اسم ادبيات ... به اسم تحليل سياسي ... اجتماعي ... فلسفي (فلسفه هنوز كمابيش در امان است به واسطه ي پيچيدگي اش)
من كلمه ي برداشت را دوست دارم ... برداشت ادبي ... برداشت سياسي ... برداشت اجتماعي ... از يك موجوديت... از يك روز در خيابانهاي زندگي روزمره ... از پرسه زدن در كوچه هاي خاطره ... يا تحليل يك رويكرد اجتماعي ... و اين همه وابسته است به خاستگاه طبقاتي، اجتماعي و مذهبي/ايدئولوژيكي فرد ... اينروزها بيش از هميشه به جنسيتش ...
اين شايد چيزي را در مزخرف بودن يا نبودن انچه كه مي نويسيم يا مي خوانيم تغيير نمي دهد ... اما ادبيات و سياست و فلسفه و جامعه شناسي را از اين مذلت اينروزها نجات مي دهد ...
روزهايي كه يكجورهايي مثل يك گوسفند حريص از يك طرف هول هول و نجويده نجويده فرو مي دهيم و از طرف ديگر با شتابي عجيب، هضم ناشده پس مي دهيم و پرينتشان مي كنيم هراسان از درد جاودانگي .. كه نكند زمين يك دور ديگر بزند و به جز مدفوع چيزي از ما بر ان نباشد ... و يك جنازه ي متعفن، كه زير خاك پنهانش مي كنند.
من كلمه ي برداشت را دوست دارم ... برداشت ادبي ... برداشت سياسي ... برداشت اجتماعي ... از يك موجوديت... از يك روز در خيابانهاي زندگي روزمره ... از پرسه زدن در كوچه هاي خاطره ... يا تحليل يك رويكرد اجتماعي ... و اين همه وابسته است به خاستگاه طبقاتي، اجتماعي و مذهبي/ايدئولوژيكي فرد ... اينروزها بيش از هميشه به جنسيتش ...
اين شايد چيزي را در مزخرف بودن يا نبودن انچه كه مي نويسيم يا مي خوانيم تغيير نمي دهد ... اما ادبيات و سياست و فلسفه و جامعه شناسي را از اين مذلت اينروزها نجات مي دهد ...
روزهايي كه يكجورهايي مثل يك گوسفند حريص از يك طرف هول هول و نجويده نجويده فرو مي دهيم و از طرف ديگر با شتابي عجيب، هضم ناشده پس مي دهيم و پرينتشان مي كنيم هراسان از درد جاودانگي .. كه نكند زمين يك دور ديگر بزند و به جز مدفوع چيزي از ما بر ان نباشد ... و يك جنازه ي متعفن، كه زير خاك پنهانش مي كنند.
Tuesday, January 29, 2013
Monday, January 28, 2013
Sunday, January 27, 2013
Saturday, January 26, 2013
Friday, January 25, 2013
Thursday, January 24, 2013
An Old Post, When the boy was little
حتي اين پوشكهاي شورت مانند پسرها و دخترها با هم فرق دارند. باز هم من برايش "پول-آپ" ي مي خرم كه رويش ستاره و پروانه دارد ... يا عكس دايناسوري در حال تاب بازي. باز هم "دخترانه"
ترجيح مي دهم پسرك "سيسي" و "گي" باشد به گفته ي اینها كه همه گويا "ماچو" و "استريت" و "طبيعي" هستند و جا و موقعیت رنگها و نقشها را می دانند... و نترسد از تعريفي كه رنگها دارند .. نترسد از گل و پروانه روي لباسش ... و از رنگهای بنفش و سرخابی.
خيلي عادي و حق به جانب همه به من مي گويند: "در مدرسه عوض مي شود و ديگر اين رنگها و طرحها را نمي پوشد چرا كه همه به او مي خندند"
نمي دانم. شايد بارزترين خصوصيت من در تمام سالهاي بزرگ شدنم -همراه و همانند پسر بچه هاي تخس و شرور- اين بود كه جلب نظر ديگران و تاييدشان حالم را به هم مي زد و البته پنهان نمي كنم كه بر خلاف انتظار معمول رفتار كردن و ديدن اينكه ادمها مرتب از من نااميد مي شدند و يا در تربيتم شك مي كردند باعث تفريحم بود
در دوران بیست سالگی من موقر بودن و موجه بودن برای خودش ماجرایی بود. حالا هم البته موضوع مقبول افتادن همان است که بود ... بر عکس جریان شنا کردن شده است مقبولات.
خود ادمها کجا هستند؟ راستش من نمی توانم بفهمم ... و اصلا دیگر برایم اهمیتی ندارد.
حالم از همه اش به هم مي خورد.
می خورَد.
هنوز هم.
P.s. This is an old post, when Yashar was not potty tranied
حتي اين پوشكهاي شورت مانند پسرها و دخترها با هم فرق دارند. باز هم من برايش "پول-آپ" ي مي خرم كه رويش ستاره و پروانه دارد ... يا عكس دايناسوري در حال تاب بازي. باز هم "دخترانه"
ترجيح مي دهم پسرك "سيسي" و "گي" باشد به گفته ي اینها كه همه گويا "ماچو" و "استريت" و "طبيعي" هستند و جا و موقعیت رنگها و نقشها را می دانند... و نترسد از تعريفي كه رنگها دارند .. نترسد از گل و پروانه روي لباسش ... و از رنگهای بنفش و سرخابی.
خيلي عادي و حق به جانب همه به من مي گويند: "در مدرسه عوض مي شود و ديگر اين رنگها و طرحها را نمي پوشد چرا كه همه به او مي خندند"
نمي دانم. شايد بارزترين خصوصيت من در تمام سالهاي بزرگ شدنم -همراه و همانند پسر بچه هاي تخس و شرور- اين بود كه جلب نظر ديگران و تاييدشان حالم را به هم مي زد و البته پنهان نمي كنم كه بر خلاف انتظار معمول رفتار كردن و ديدن اينكه ادمها مرتب از من نااميد مي شدند و يا در تربيتم شك مي كردند باعث تفريحم بود
در دوران بیست سالگی من موقر بودن و موجه بودن برای خودش ماجرایی بود. حالا هم البته موضوع مقبول افتادن همان است که بود ... بر عکس جریان شنا کردن شده است مقبولات.
خود ادمها کجا هستند؟ راستش من نمی توانم بفهمم ... و اصلا دیگر برایم اهمیتی ندارد.
حالم از همه اش به هم مي خورد.
می خورَد.
هنوز هم.
P.s. This is an old post, when Yashar was not potty tranied
Wednesday, January 23, 2013
بر
اساس عملکرد ضد مهاجر این دولت کانسرواتیو نمی توانم خودداری نکنم و
جنرالایز نکنم (به قول خارجکی ها یک Blanket Statement ندهم) که هر مهاجری
که -به هر دلیلی از ثبات اقتصادی کرفته تا وحشت از ازادی سقط جنین یا
ازدواج همجنسگراها یا لزوم قطع سوشیال سرویس برای محرومین یا موافقت با
بستن «سیف اینجکشن سایت» ها - به کانسرواتیوها رای می دهد خر (به معنای
مصطلحش) است. در حالی که خر حیوانی است بسیار زیبا، مهربان، کاری ... و
هرگز اینقدر دردسر برای جهان اطرافش ایجاد نمی کند که اینهایی که به
کانسرواتیوها رای می دهند
می توانی مرا به خاطر این جمله محکوم کنی .. اما با خواندن تغییراتی که هارپر در کانادا دارد ایجاد میکند در خصوص مهاجرین و قو انین مهاجرت و حمایتهای دولتی من مسئولیت این اStatement را می پذیرم.
می توانی مرا به خاطر این جمله محکوم کنی .. اما با خواندن تغییراتی که هارپر در کانادا دارد ایجاد میکند در خصوص مهاجرین و قو انین مهاجرت و حمایتهای دولتی من مسئولیت این اStatement را می پذیرم.
Tuesday, January 22, 2013
در قلبمان خواستند که نفرت بکارند.
دانه به دانه
آن دختر جوان که بی نام عروس قاتلانش شد
و سحرگاه
مادرش بهای آن گلوله ها که در سینه اش نشستند را پرداخت
دانه به دانه
آن دختر جوان که بی نام عروس قاتلانش شد
و سحرگاه
مادرش بهای آن گلوله ها که در سینه اش نشستند را پرداخت
آن پسر جوان، که در کهریزک آنقدر کتک خورد
که چشمانش از دیدن سر باز زدند
و قلبش از درد و ناامیدی باز ایستاد
آن دانشجوی جوان که در سلول انفرادی اش پیر می شود
خواستند در قلبمان نفرت بکارند
من اشک می ریزم
اما نفرتی در قلبم ندارم
دوست می دارم آنچه را که می توانیم باشیم
که خواهیم بود
دورم اما نه دشمن
بیزارم اما نه کینه جو
دانه هایت در قلب من نمی رویند نادان.
در قلب من به جز عشق نیست.
که چشمانش از دیدن سر باز زدند
و قلبش از درد و ناامیدی باز ایستاد
آن دانشجوی جوان که در سلول انفرادی اش پیر می شود
خواستند در قلبمان نفرت بکارند
من اشک می ریزم
اما نفرتی در قلبم ندارم
دوست می دارم آنچه را که می توانیم باشیم
که خواهیم بود
دورم اما نه دشمن
بیزارم اما نه کینه جو
دانه هایت در قلب من نمی رویند نادان.
در قلب من به جز عشق نیست.
Sunday, January 20, 2013
در حاشیه ی حمله ی اسرايیل به فلسطین - نوامبر ۲۰۱۲
مدیا شروع کرده اند: حماس قویتر شد!
فلسطین حماس نیست ... مردم فلسطین حماس نیستند ... و این سیاستهای افراطی اسرايیل و امریکاست که مردم فلسطین را به سمت راست سوق می دهد.
ایران خامنه ای نیست. مردم ایران است. ایران احمدی نژاد نیست. ایران مردم ایران است.
نباید نانشان را برید. نباید بمبارانشان کرد.
دولتها نه مردمند و نه نماینده ی مردمند. نماینده ی سیاست جهانی اند .. و همین است که همه شان فاکد آپ اند از دم.
مدیا شروع کرده اند: حماس قویتر شد!
فلسطین حماس نیست ... مردم فلسطین حماس نیستند ... و این سیاستهای افراطی اسرايیل و امریکاست که مردم فلسطین را به سمت راست سوق می دهد.
ایران خامنه ای نیست. مردم ایران است. ایران احمدی نژاد نیست. ایران مردم ایران است.
نباید نانشان را برید. نباید بمبارانشان کرد.
دولتها نه مردمند و نه نماینده ی مردمند. نماینده ی سیاست جهانی اند .. و همین است که همه شان فاکد آپ اند از دم.
Saturday, January 19, 2013
در حاشیه ی حمله یاسرايیل به فلسطین - نوامبر ۲۰۱۲
و آنهایی که فکر میکنند دولت اسرائیل برای ان ۵ شهروند اسرائیلی که که در یک هفته ی کشته شده اند صناری بیشتر از ان ۱۵۰ شهروند فلسطینی که در یک هفته ی گذشته کشته شده اند ارزش قائل است ... عجب نفهمند.
فقط انتخابات در اسرائیل نزدیک است و باید صندوقهای رای را با همان دامن زدن معمول به هراس عمومی عوامفریبانه شلوغشان کرد .. و هراس درمردم همیشه انها را به دامن راست می کشاند که حرف از امنیت و جنگ و پیروزی میزند ...
از اینطرف و ازان طرف
و آنهایی که فکر میکنند دولت اسرائیل برای ان ۵ شهروند اسرائیلی که که در یک هفته ی کشته شده اند صناری بیشتر از ان ۱۵۰ شهروند فلسطینی که در یک هفته ی گذشته کشته شده اند ارزش قائل است ... عجب نفهمند.
فقط انتخابات در اسرائیل نزدیک است و باید صندوقهای رای را با همان دامن زدن معمول به هراس عمومی عوامفریبانه شلوغشان کرد .. و هراس درمردم همیشه انها را به دامن راست می کشاند که حرف از امنیت و جنگ و پیروزی میزند ...
از اینطرف و ازان طرف
Friday, January 18, 2013
در حاشیه ی حمله ی اسرايیل به فلسطین - نوامبر ۲۰۱۲
حالا راهپیمایی روز شنبه درتورنتو درحمایت از مردم غزه را میروم ...
اما یکی از این ایرانیهای معلوم الاحوال کانسرواتیو یا مثلا لیبرال ضد راست اسلامی و دلباخته ی راست کت و شلواری مسیحی/یهودی بیاید شعاربدهد که «آی ی ی ی دولت جمهوری اسلامی از غره حمایت میکد و مردم غزه حقشان است هر بلایی سرشان بیاید!» ... پاسفسیت بودن و ضدخشونت بودنم را می گذارم کنار و می کویم توی کله اش ... یعنی اعصاب معصاب ندارما
پانویس: البته مردم غزه که اصلا اگزیستانسشان در مدیای اونطرفی اکنالِج نمیشود ... مردم اسرائیل در مدیا حضور دارند ... در نقش گوشت دمِ توپ ... و خشونت طلبان حماس!
Thursday, January 17, 2013
Wednesday, January 16, 2013
I
don't think I am a revolutionary ... and have never been since I grew
out of Iran revolution's mania, and I never will be ... in my heart ... I
do believe that power corrupts human, power of one over one, even in
simplest personal relationships, and
I do believe that the STATE, however you define it, will define
necessary measurements to solidify itself in its present form, and will
not work for the people which it belongs to
I always think about: what are you Leila? and I have found myself in the left side of the equation... in every issue, I think from my heart and I do see it ... I envy you for being a revolutionary ... but I can not be one ... . just a leftist ... ...
In the matter of thinking, a radical, but outside I do not support radicalism in action, as I think the change Has to happen in Human brain, in human way of seeing things, evaluating them and facing the reality, before it could be practiced in the societies
and radical social movements, supported by Revolutionists and anarchists, scare me as they tend to fight and remove the present structure, without being able to change the people's ability to think different, those minds already structured by that past system, and therefore, the result of their action, in my idea, are catastrophic.
Right at this point, I step back ...
In my crippled mind, a revolution wont change anything .. before you see the change in those around you.
I always think about: what are you Leila? and I have found myself in the left side of the equation... in every issue, I think from my heart and I do see it ... I envy you for being a revolutionary ... but I can not be one ... . just a leftist ... ...
In the matter of thinking, a radical, but outside I do not support radicalism in action, as I think the change Has to happen in Human brain, in human way of seeing things, evaluating them and facing the reality, before it could be practiced in the societies
and radical social movements, supported by Revolutionists and anarchists, scare me as they tend to fight and remove the present structure, without being able to change the people's ability to think different, those minds already structured by that past system, and therefore, the result of their action, in my idea, are catastrophic.
Right at this point, I step back ...
In my crippled mind, a revolution wont change anything .. before you see the change in those around you.
*********************************
Revolution-ism
A revolution is a fundamental change in power or organizational structures that takes place in a relatively short period of time. Aristotle described two types of political revolution:
1. Complete change from one constitution to another
2. Modification of an existing constitution.
Revolutions have occurred through human history and vary widely in terms of methods, duration
A revolution is a fundamental change in power or organizational structures that takes place in a relatively short period of time. Aristotle described two types of political revolution:
1. Complete change from one constitution to another
2. Modification of an existing constitution.
Revolutions have occurred through human history and vary widely in terms of methods, duration
, and motivating ideology. Their results include major changes in culture, economy, and socio-political institutions.
Anarchism
Anarchism is generally defined as a political philosophy which holds the state to be undesirable, unnecessary, or harmful, or, alternatively, as opposing authority or hierarchical organization in the conduct of human relations. Proponents of anarchism, known as "anarchists", advocate stateless societies based on voluntary associations.
A stateless society is a society that is not governed by a state. In stateless societies, there is little concentration of authority; most positions of authority that do exist are very limited in power and are generally not permanently held positions; and social bodies that resolve disputes through predefined rules tend to be small. Stateless societies are highly variable in economic organization, and cultural practices.
Leftism
In politics, left-wing describes an outlook or specific position that accepts or supports social equality, often in opposition to social hierarchy and social inequality. It usually involves a concern for those in society who are disadvantaged relative to others and an assumption that there are unjustified inequalities (which right-wing politics views as natural or traditional) that need to be reduced or abolished.
The political terms Left and Right were coined during the French Revolution (1789–1799), referring to the seating arrangement in the Estates General: those who sat on the left generally opposed the monarchy and supported the revolution, including the creation of a republic and secularization, while those on the right were supportive of the traditional institutions of the Old Regime. Use of the term "Left" became more prominent after the restoration of the French monarchy in 1815 when it was applied to the "Independents".
The term was later applied to a number of movements, especially republicanism during the French Revolution, socialism, communism, and anarchism. Beginning in the last half of the Twentieth Century, the phrase left-wing has been used to describe an ever widening family of movements, including the civil rights movement, anti-war movements, and environmental movements, and finally being extended to entire parties, including the Democratic Party in the United States and the Labour Party in the United Kingdom. In two party systems, the terms "left" and "right" are now sometimes used as labels for the two parties, with one party designated as the "left" and the other "right", even when neither party is "left-wing" in the original sense of being opposed to the ruling class.
Political radicalism
The term political radicalism denotes political principles focused on altering social structures through revolutionary means and changing value systems in fundamental ways. Derived from the Latin radix (root), the denotation of radical has changed since its eighteenth-century coinage to comprehend the entire political spectrum—yet retains the “change at the root” connotation fundamental to revolutionary societal change. Historically, radicalism has referred exclusively to the "radical left", under the single category of far-left politics, rarely incorporating far-right politics though these may have revolutionary elements; the prominent exception is in the United States where some consider radicalism to include both political extremes of the radical left and the "radical right". In traditional labels of the spectrum of political thought, the opposite of radical on the "right" of the political spectrum is termed reactionary.
The nineteenth-century Cyclopaedia of Political Science (1881, 1889) reports that "radicalism is characterized less by its principles than by the manner of their application". Conservatives often used the term radical pejoratively, whereas contemporary left radicals used the term conservative derogatorily; thus contemporary denotations of radical, radicalism, and political radicalism comprehend far left, radical left, and far right (radical right).
Tuesday, January 15, 2013
Monday, January 14, 2013
Don't ever defend ANY of these governments! They ALL are crap!
They are all evil, lair,manipulative bitches!
Fuck Hamas & Netanyahu, and Obama ...
Defend the people! support them! They deserve to be treated humanly even with the worst governments ... They NEVER deserve war and any of its consequences.
Sunday, January 13, 2013
Saturday, January 12, 2013
فقط از انسان بر می آید .. از شرف و اشرف مخلوقات ....
که با دیدن چند تا بچه روباه زیبا و دوست داشتنی در زیباترین موجودیت ممکن طبیعت ... برای لحظه ای بایستد ... با حسی از اعجاب به آنها نگاه کند ... و با خودش فکر کند: «پوستشونو می کّنم و باهاش یک عالمه لباس درست می کنم و می فروشم و پولدارمی شوم !» .. و برود تله هایی مرگبار بگذارد سر راه بچه روباه ها ...
پانویس اول: میانگین سن حیواناتی که در تله ها کشته می شوند هفت ماه است که می شود معادل یک کودک هشت ساله
Friday, January 11, 2013
Thursday, January 10, 2013
Wednesday, January 9, 2013
Tuesday, January 8, 2013
مثل يك فرش ماشيني پر نقش و بي نقص و يكپارچه اي ...
.با من كه تكه پارچه ي دستباف بيقواره ي ناهمگون و نخ نمايي بيشتر نيستم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
داشتم فكر مي كردم به تلاش مان
براي يكدست و سالم و بينقص و خوشبخت بودن
يا براي ايجاد اين تصوير براي ديگران
داشتم فكر مي كردم شبيه فرشهاي ماشيني شده ايم
اينطوري نوشتمش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به دو معشوق سالهاي گذشته ام فكر مي كردم و تلاششان براي خوشبخت بودن
خوشبخت شدن
خوشبخت ماندن
خوشبخت جلوه كردن
هماهنگي ناهماهنگ
يكپارچگي در عين گسيختگي تار و پود
اين اصرار خلق يك تصوير بي نقص
موفق هم
فكر كردم به فرشهاي ماشيني
كه نقص ندارند
و همانند كه بايد باشند
كه انتظار مي رود كه باشند
و نه انكه يكي با ضعف ها و كوچكي ها و زيبايي هاي خاص انسان مي توانست خلقشان كرده باشد
.با من كه تكه پارچه ي دستباف بيقواره ي ناهمگون و نخ نمايي بيشتر نيستم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
داشتم فكر مي كردم به تلاش مان
براي يكدست و سالم و بينقص و خوشبخت بودن
يا براي ايجاد اين تصوير براي ديگران
داشتم فكر مي كردم شبيه فرشهاي ماشيني شده ايم
اينطوري نوشتمش
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به دو معشوق سالهاي گذشته ام فكر مي كردم و تلاششان براي خوشبخت بودن
خوشبخت شدن
خوشبخت ماندن
خوشبخت جلوه كردن
هماهنگي ناهماهنگ
يكپارچگي در عين گسيختگي تار و پود
اين اصرار خلق يك تصوير بي نقص
موفق هم
فكر كردم به فرشهاي ماشيني
كه نقص ندارند
و همانند كه بايد باشند
كه انتظار مي رود كه باشند
و نه انكه يكي با ضعف ها و كوچكي ها و زيبايي هاي خاص انسان مي توانست خلقشان كرده باشد
Monday, January 7, 2013
در حاشیه ی انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۲ امریکا:
چندصدهزار ادم بيشتر به طبع سياستهاي امريكا در جهان كشته مي شوند اگر ميت رامني امروز انتخاب شود؟
گیرم براي انها نتيجه ي انتخابات مهم است ... براي انها كه اوارگي و مرگشان پيشاپيش زير چرخهاي "بيگ كولونايزر" به عنوان "كولترال دميج" برنامه ريزي شده گمانم خيلي فرقي نكند
چندصدهزار ادم بيشتر به طبع سياستهاي امريكا در جهان كشته مي شوند اگر ميت رامني امروز انتخاب شود؟
گیرم براي انها نتيجه ي انتخابات مهم است ... براي انها كه اوارگي و مرگشان پيشاپيش زير چرخهاي "بيگ كولونايزر" به عنوان "كولترال دميج" برنامه ريزي شده گمانم خيلي فرقي نكند
Sunday, January 6, 2013
حالا که همه دارند مثل «بسیج، واحد کلمات و استعارات» به جان ملت می افتند و چپ و راست با خشونت عجیبی بهشان تذکر می دهند که این لغت را باید «حذف» کرد چون بار «غیر خلقی، ضد زن،همو فوبیک، ضد مذهب، پرومذهب، پروکوفت، ضددرد» دارد .... (آنهم در فرهنگی که فحش عادی کوچه و بازارش افغانی،عرب سوسمارخور، از پشت کوه اومده،دهاتی، آًزگَل، کدی، بی سروپا، مُنگُل، عقب مانده و الخ است که همه شان یا ریشه در برتری ج
ویی های طبقاتی و یا نژادی دارد یا بیسوادی مطلق ... که منجر می شود به ... و حالا انگار همه ی اینها را حل کرده است و مانده است مادر فلان و پدر سگ را حل کند و برسد به درجه ی رفیع نظافت فرهنگی ... ) من هم یک لغت را بگویم که در فرهنگ لغت ناچیز من ور افتاده است. البته من نه به کسی تیکت می دهم ... نه شکم و شیردان کسی را می کشم بیرون (چند بار چنان بسیج جلویم را توی فیسبوک گرفته و زیر مشت و لگد لهم کرده دیگر زهره ام می رود!)
خیانت
در همه ی کاربردهایش
ویی های طبقاتی و یا نژادی دارد یا بیسوادی مطلق ... که منجر می شود به ... و حالا انگار همه ی اینها را حل کرده است و مانده است مادر فلان و پدر سگ را حل کند و برسد به درجه ی رفیع نظافت فرهنگی ... ) من هم یک لغت را بگویم که در فرهنگ لغت ناچیز من ور افتاده است. البته من نه به کسی تیکت می دهم ... نه شکم و شیردان کسی را می کشم بیرون (چند بار چنان بسیج جلویم را توی فیسبوک گرفته و زیر مشت و لگد لهم کرده دیگر زهره ام می رود!)
خیانت
در همه ی کاربردهایش
Saturday, January 5, 2013
Friday, January 4, 2013
در ساختمانی که شرکت ما هست گمانم یک کلینیک زنان هست و گمانم سقط جنین هم انجام می دهد. یک عده مرد و زن، گاهی هم یک خواهر روحانی، معولا با تابلوهایی بر علیه سقط جنین جلوی در ورودی به محوطه ی ساختمان شرکت می ایستند و خاموش اعتراض می کنند (که قطعا حق دارند).
من گاهی فکر می کنم پیاده شوم و بروم و باهاشان بحث کنم .. اما هیچوقت اینکار را نکرده ام ... چون اینقدر این بحث به نظرم شخضی می اید که ..
با سرعت م
ی پیچم تو محوطه و دستم می خورد روی بوق ماشین .. و این بیچاره ها از جاشان می پزند و من غیر ارادی و بر اساس عادت دستم را بلند می کنم که یعنی «ببخشید» ...
فکر می کنند من به حمایت بوق زده ام و دست تکان می دهم .. کمی جلو می ایند و با شوق برایم دست تکان می دهند و انگار در دلشان می گویند: «یک خواهر خمایت کننده ی دیگر»
نمی توانم از مسخرگی ماجرا نخندم ... همینطور که قاقاه می خندم به خریت های ارادی و غیرارادی خودم می پیچم توی پارکینگ شرکت.
عجب!
من گاهی فکر می کنم پیاده شوم و بروم و باهاشان بحث کنم .. اما هیچوقت اینکار را نکرده ام ... چون اینقدر این بحث به نظرم شخضی می اید که ..
با سرعت م
ی پیچم تو محوطه و دستم می خورد روی بوق ماشین .. و این بیچاره ها از جاشان می پزند و من غیر ارادی و بر اساس عادت دستم را بلند می کنم که یعنی «ببخشید» ...
فکر می کنند من به حمایت بوق زده ام و دست تکان می دهم .. کمی جلو می ایند و با شوق برایم دست تکان می دهند و انگار در دلشان می گویند: «یک خواهر خمایت کننده ی دیگر»
نمی توانم از مسخرگی ماجرا نخندم ... همینطور که قاقاه می خندم به خریت های ارادی و غیرارادی خودم می پیچم توی پارکینگ شرکت.
عجب!
Thursday, January 3, 2013
Wednesday, January 2, 2013
Subscribe to:
Posts (Atom)