Friday, May 31, 2013
Thursday, May 30, 2013
Wednesday, May 29, 2013
Monday, May 27, 2013
ای میل امروز از یک دوست عزیز مجازی:
««
گشتم دنبال آدرس ایمیلت. کلی احساساتی شده بودم و می خواستم چیزهایی در این مایه ها برات بنویسم که مثلاً اگر ما نزدیک تر بودیم قدری و دوست تر، شاید از تو چیزهای زیادی یاد می گرفتم از دل و از جان، شاید بهت دل می دادم... سراغ گوگل رفتم تا آدرس ایمیلت را پیدا کنم، من را هدایت کرد یه وبلاگت. جایی که قدیم ترها، پیش از سیطره فیس بوک هر روز می دیدمش، شروع کردم به خوندن اما انقدر از ریپابلیکن پارتی و کورپوریشن ها و نئوکلونایزیشن نوشتی که حسم از دست رفت! پنداری وسط میان جنگ پرت شده باشم بی هیچ وارنینگی! اما در نهایت ایمیلت را پیدا کردم اون پایین
»»
بامزه است زندگی من ... من ان سالهایی را که آنفدر به تو دل بسته بودم که هیچ چیز .. هیچ چیز .. هیچ چیز دیگر برایم مفهوم نبود را به عنوان بخشی از زندگی ام می پذیرم ... اما دوستش ندارم ... وبلاگ را نبسته ام ... حتی نوشته هایی را که اساسا دیگر دوست ندارم را بر نداشتم .. فکر کردم: این هم بخشی از این زندگی پر از خطا
توی همان وبلاگ برگشتم و خودم شدم. خود امروزم. خود پیش از تو. خود بعد از تو. (نمی نویسم: "خودِ بدون تو" چرا که سالهاست ماهیتم را بی واسطه ی وجود تو باز یافته ام)
اما بسیاری از دوستانی که خیلی هم دوستشان دارم ... یزدانه و بهاره و سام و بسیاری دیگر که غیر ممکن است بشود اسم شان را اینجا اورد من را به واسطه ی ان سالها دوست گرفته اند ... به واسطه ی سالهای دردناک و طولانی عاشقیت ... سالهای "من بدون تو"
و هرگز من را اینطور که هستم -وقتی که تو در میان نیستی- دوست نمی گرفتند .. یک انسان عاصی معترض خشمگین ... بی گذشت و بیهوده ... که حالش از همه ی مناسبات این جهان به هم می خورد ..... و با اینکه گوشه ای درغار خودش قایم شده است ... نمی تواند خفه خون بگیرد.
««
گشتم دنبال آدرس ایمیلت. کلی احساساتی شده بودم و می خواستم چیزهایی در این مایه ها برات بنویسم که مثلاً اگر ما نزدیک تر بودیم قدری و دوست تر، شاید از تو چیزهای زیادی یاد می گرفتم از دل و از جان، شاید بهت دل می دادم... سراغ گوگل رفتم تا آدرس ایمیلت را پیدا کنم، من را هدایت کرد یه وبلاگت. جایی که قدیم ترها، پیش از سیطره فیس بوک هر روز می دیدمش، شروع کردم به خوندن اما انقدر از ریپابلیکن پارتی و کورپوریشن ها و نئوکلونایزیشن نوشتی که حسم از دست رفت! پنداری وسط میان جنگ پرت شده باشم بی هیچ وارنینگی! اما در نهایت ایمیلت را پیدا کردم اون پایین
»»
بامزه است زندگی من ... من ان سالهایی را که آنفدر به تو دل بسته بودم که هیچ چیز .. هیچ چیز .. هیچ چیز دیگر برایم مفهوم نبود را به عنوان بخشی از زندگی ام می پذیرم ... اما دوستش ندارم ... وبلاگ را نبسته ام ... حتی نوشته هایی را که اساسا دیگر دوست ندارم را بر نداشتم .. فکر کردم: این هم بخشی از این زندگی پر از خطا
توی همان وبلاگ برگشتم و خودم شدم. خود امروزم. خود پیش از تو. خود بعد از تو. (نمی نویسم: "خودِ بدون تو" چرا که سالهاست ماهیتم را بی واسطه ی وجود تو باز یافته ام)
اما بسیاری از دوستانی که خیلی هم دوستشان دارم ... یزدانه و بهاره و سام و بسیاری دیگر که غیر ممکن است بشود اسم شان را اینجا اورد من را به واسطه ی ان سالها دوست گرفته اند ... به واسطه ی سالهای دردناک و طولانی عاشقیت ... سالهای "من بدون تو"
و هرگز من را اینطور که هستم -وقتی که تو در میان نیستی- دوست نمی گرفتند .. یک انسان عاصی معترض خشمگین ... بی گذشت و بیهوده ... که حالش از همه ی مناسبات این جهان به هم می خورد ..... و با اینکه گوشه ای درغار خودش قایم شده است ... نمی تواند خفه خون بگیرد.
Monday, May 20, 2013
Saturday, May 18, 2013
Thursday, May 16, 2013
Wednesday, May 15, 2013
Tuesday, May 14, 2013
Sunday, May 12, 2013
on Esso Gas Station Pump: َThe vaoupr has been tested on animals and lab results show that it could cause cancer in animals exposed to it.
یعنی سیگار و بنزین و سلاح های جنگی و ... عکسهای مربوط به تست سلاح و سیگار را دوی حیوانات دیده ام ... در لابراتوراهای کورپوریشنها (در غرب که دولتها هیچکاره اند) چه جنایاتی به اسم تحقیق و ازمایش صورت می گیردSaturday, May 11, 2013
ژانر
اینهایی که توی امریکا به این اوبامای قاتل یا ان کلینتون رای می دهند و
حرفشان این است که خُب امریکا همین است ... ریپابلیکن پارتی و دمکرات پارتی
... و تو مجبوری بین این دو تا انتخاب کنی ... و با شنیدن اسم «ران پال»
یا «رالف نادر» تایید می کنند که هر چند انها انتخاب های بهتری هستند اما
هرگز رای نمی اورند و به قدرت نمی رسند ... و رای به انها دور ریختن رای
... و همچنین بالا بردن احتمال انتخاب رقیب دمکراتهاست ...
اما به ایران که می رسد می گویند که سیستم هرگز درست نمی شود و باید انقلاب کرد ...
من نمی فهمم ... امریکا که دمکراتیک هم هست (هِر هِر که نقش امریکا را در این همه کودتاهای خونین و ناجور صد سال گدشته باید از دولت دمکراتیکش جدا کرد ) و مردم حق انتخاب دارند (مور هر هر) و آزادترین کشور جهان است (دارم رو زمین غلط می زنم از خنده چون زندانبانی زندانهای بقیه ی جهان بدمدل زیر نظر امریکا بوده است در صد سال گذشته) به نظر می رسد که درست نمی شود و همیشه در ان باید بین بدتر و بدترین انتخاب کرد ...
چرا 150 سال است که در امریکای دمکراتیک به تغییر سیستم نمی شود فکر کرد؟
حالا چپها می گویند کورپوریت استیت و امپریالیست و از این حرفها ... و می گویند مدیا حکومت می کند ... من اما فکر می کنم کشوری که 57 و نیم میلیون مردمش به میت رامنی رای می دهند ... یک چیزی تویش از بیخ خراب است ... و چه چیزی مرا از زندگی بیزار می کند؟ اینکه یوتوپیای بخش عمده ای از مردم جهان ... و روشنفکرهاشان و خارج گشته هاشان هم امریکاست ...
تاریخ 500 سال گذشته ی امریکا را کجا می شود خواند اخر؟
بی شباهت به استکهلم سیندرم نیست این!
اما به ایران که می رسد می گویند که سیستم هرگز درست نمی شود و باید انقلاب کرد ...
من نمی فهمم ... امریکا که دمکراتیک هم هست (هِر هِر که نقش امریکا را در این همه کودتاهای خونین و ناجور صد سال گدشته باید از دولت دمکراتیکش جدا کرد ) و مردم حق انتخاب دارند (مور هر هر) و آزادترین کشور جهان است (دارم رو زمین غلط می زنم از خنده چون زندانبانی زندانهای بقیه ی جهان بدمدل زیر نظر امریکا بوده است در صد سال گذشته) به نظر می رسد که درست نمی شود و همیشه در ان باید بین بدتر و بدترین انتخاب کرد ...
چرا 150 سال است که در امریکای دمکراتیک به تغییر سیستم نمی شود فکر کرد؟
حالا چپها می گویند کورپوریت استیت و امپریالیست و از این حرفها ... و می گویند مدیا حکومت می کند ... من اما فکر می کنم کشوری که 57 و نیم میلیون مردمش به میت رامنی رای می دهند ... یک چیزی تویش از بیخ خراب است ... و چه چیزی مرا از زندگی بیزار می کند؟ اینکه یوتوپیای بخش عمده ای از مردم جهان ... و روشنفکرهاشان و خارج گشته هاشان هم امریکاست ...
تاریخ 500 سال گذشته ی امریکا را کجا می شود خواند اخر؟
بی شباهت به استکهلم سیندرم نیست این!
Friday, May 10, 2013
Thursday, May 9, 2013
حمد
شاه مسعود هم به اروپا رفت و از طالبان و توعی از اسلام که ترویج می کردند
سخن گفت و از «جامعه ی جهانی» برای حل مشکلان افغانستان کمک های مردمی
خواست .... و از کمک پاکستان و بن لادن به طالبان صحبت کرد.
این همان بن لادن و پاکستان هستند که از حمایت مالی و نظامی امریکا برخوردا بودند.
According to a 55-page report by the United Nations, the Taliban, while trying to consolidate control over northern and western Afghanistan, committed systematic massacres against civilians. UN officials stated that there had been "15 massacres" between 1996 and 2001 and that "[t]hese have been highly systematic and they all lead back to the Ministry of Defense or to Mullah Omar himself." The Taliban especially targeted people of Shia religious or Hazara ethnic background. According to a report by the United Nations, the Taliban and other militants were responsible for 76% of civilian casualties in 2009, 75% in 2010, 80% in 2011, 80% in 2012. In 2011 a record 3,021 civilians were killed in the ongoing insurgency, the fifth successive annual rise.
In early 2001 Massoud addressed the European Parliament in Brussels asking the international community to provide humanitarian help to the people of Afghanistan.[138] He stated that the Taliban and al-Qaeda had introduced "a very wrong perception of Islam" and that without the support of Pakistan and bin Laden the Taliban would not be able to sustain their military campaign for up to a year. On this visit to Europe he also warned that his intelligence had gathered information about a large-scale attack on U.S. soil being imminent.
جرج بوش حمله کرد و افغانستان را با خاک یکسان کرد بی انکه به طالبان اسیبی برسد از انجا که طبعا یک گروه تروریستی از هیچ چیز بیش از جنگ نمی تواند بهره گیری کند. طالبان امروز با توان گسترده تری در تمام منطقه مشغول خرابکاری است.
***
امروزدمکراتها بر سر کارند در امریکا ... و نوبت سوریه است.
فردا؟
این همان بن لادن و پاکستان هستند که از حمایت مالی و نظامی امریکا برخوردا بودند.
According to a 55-page report by the United Nations, the Taliban, while trying to consolidate control over northern and western Afghanistan, committed systematic massacres against civilians. UN officials stated that there had been "15 massacres" between 1996 and 2001 and that "[t]hese have been highly systematic and they all lead back to the Ministry of Defense or to Mullah Omar himself." The Taliban especially targeted people of Shia religious or Hazara ethnic background. According to a report by the United Nations, the Taliban and other militants were responsible for 76% of civilian casualties in 2009, 75% in 2010, 80% in 2011, 80% in 2012. In 2011 a record 3,021 civilians were killed in the ongoing insurgency, the fifth successive annual rise.
In early 2001 Massoud addressed the European Parliament in Brussels asking the international community to provide humanitarian help to the people of Afghanistan.[138] He stated that the Taliban and al-Qaeda had introduced "a very wrong perception of Islam" and that without the support of Pakistan and bin Laden the Taliban would not be able to sustain their military campaign for up to a year. On this visit to Europe he also warned that his intelligence had gathered information about a large-scale attack on U.S. soil being imminent.
جرج بوش حمله کرد و افغانستان را با خاک یکسان کرد بی انکه به طالبان اسیبی برسد از انجا که طبعا یک گروه تروریستی از هیچ چیز بیش از جنگ نمی تواند بهره گیری کند. طالبان امروز با توان گسترده تری در تمام منطقه مشغول خرابکاری است.
***
امروزدمکراتها بر سر کارند در امریکا ... و نوبت سوریه است.
فردا؟
Tuesday, May 7, 2013
تو
خونه ی من «اف وُرد» ایرادی ندارد ... فعل «فاکینگ» که کار بدی نیست که
بچه را از ان نهی کنم ... صفت «فاکینگ» هم به والله که برای خیلی چیزها
مناسبه و جانشین مناسبی نداره:
فاکینگ کِنیدیَن گاورنمنت
فاکینگ ان-آر-ای
فاکینگ امریکن آرمی
فاکینگ واتیکان
اما «کِی وُرد» وجود داره ... تا یاشار کلمه ی «کیلینگ» را به کار می بره ... و «ش» وُرد وجود داره ... تا یاشار کلمه ی «شوتینگ» را به کار می بره ... و «دبلیو وُرد» وجود داره تا از «جنگیدن» یا «وار» حرف می زنه ... من از جا می پرم و بهش می گویم که این افعال قابل قبول نیستن!
می بینی ... هر چی هم ادعای ازادی مطلق داشته باشی ... یک جاهایی خط قرمز داری ... یکجورهایی خیلی بیشتر و تنگتر از خط قرمزهای مهمل عوامانه.
فاکینگ کِنیدیَن گاورنمنت
فاکینگ ان-آر-ای
فاکینگ امریکن آرمی
فاکینگ واتیکان
اما «کِی وُرد» وجود داره ... تا یاشار کلمه ی «کیلینگ» را به کار می بره ... و «ش» وُرد وجود داره ... تا یاشار کلمه ی «شوتینگ» را به کار می بره ... و «دبلیو وُرد» وجود داره تا از «جنگیدن» یا «وار» حرف می زنه ... من از جا می پرم و بهش می گویم که این افعال قابل قبول نیستن!
می بینی ... هر چی هم ادعای ازادی مطلق داشته باشی ... یک جاهایی خط قرمز داری ... یکجورهایی خیلی بیشتر و تنگتر از خط قرمزهای مهمل عوامانه.
Monday, May 6, 2013
بابا
شما را به حق خون شهدا اینقدر ملت را به خون شهدا قسم ندید که رای بدهند
یا رای ندهند ... تو ایران مرتب به خاطر خون شهدا ما را تحت فشار می
گذاشتند ... اینجا هم.
هرگز من عقایدم را به واسطه ی شهادت یا زندانی بودن یک ادم خیلی نازنین که خودش تصمیم گرفته است برای تغییر شرایط اجتماعی جانش را به خطر بیاندازد و یا فدا کند تعریف نمی کنم.
کسی به گردن من حقی ندارد تا مرده یا زنده بودنش یا نبودنش اینده ی مرا تعریف کند.
هرگز من عقایدم را به واسطه ی شهادت یا زندانی بودن یک ادم خیلی نازنین که خودش تصمیم گرفته است برای تغییر شرایط اجتماعی جانش را به خطر بیاندازد و یا فدا کند تعریف نمی کنم.
کسی به گردن من حقی ندارد تا مرده یا زنده بودنش یا نبودنش اینده ی مرا تعریف کند.
Sunday, May 5, 2013
Saturday, May 4, 2013
داستانهاي من و ياشار يوسف:
اول: در حمام مشغول بازي توي وان: "مامي من از اين دايناسورها مي خواهم"! و دايناسورهاي چسبيده روي كاشي را نشان مي دهد. مي گويم كه باشد كه از خاله ريحانه اش مي پرسم از كجا خريده است. گريه مي كند. خانه را تميز مي كنم. عصباني مي شوم: "ميداني كه الان نمي توانم كاري بكنم" گريه مي كند. مي گويد: "مي خواهم گريه نكنم اlما نمي توانم جلوي اشكم را بگيرم."
عصباني تر مي شوم "چيزي از چيزي كه وجود ندارد درست نكن! هيچ كس يك دراما كويين را دوست ندارد."*
Don't make something out of nothing. No one likes a drama queen.
به ارامي سعي مي كند گريه اش را فرو بخورد. مي گويد: " يو ميِك مي سَد!"
دوم: مي گويد كه تورتيلا و ماست مي خواهد و مي ايد توي آشپزخانه. مي گويم كه نمي شود كه يكربع ديگر غذا حاصر است. كه ماهي پخته ام با سيب زميني و سبزي پخته. بغض مي كند: "تو به من غذاي كافي نمي دهي" با كفگير مي زنم روی ماتحتش : "برو رد كارت وروجك!"
سوم: به زانويش مي گويد: "يو ار بد گاي!' مي پرسم كه چرا. مي گويد كه زانويش شوتينگ گان دارد و به مردم شليك مي كند. مي پرسم كه خيلي بايد مراقب زانويش باشد. زانويش ممكن است كسي را شوت كند كه مامي و ددي بيبي ديگري ست. مي پرسم: "مي خواهي به مامي شوت كنند؟!" مي گويد كه نه. مي پرسد كه انوقت چه مي شود. مي گويم كه مامي را مي گذارند در خاك. رويش نهالي مي كارند. مامي مي رود توي نهال و درختي مي شود. خاك مي شود و درخت. به فكر فرو مي رود. مي رود به اتاقش.
اول: در حمام مشغول بازي توي وان: "مامي من از اين دايناسورها مي خواهم"! و دايناسورهاي چسبيده روي كاشي را نشان مي دهد. مي گويم كه باشد كه از خاله ريحانه اش مي پرسم از كجا خريده است. گريه مي كند. خانه را تميز مي كنم. عصباني مي شوم: "ميداني كه الان نمي توانم كاري بكنم" گريه مي كند. مي گويد: "مي خواهم گريه نكنم اlما نمي توانم جلوي اشكم را بگيرم."
عصباني تر مي شوم "چيزي از چيزي كه وجود ندارد درست نكن! هيچ كس يك دراما كويين را دوست ندارد."*
Don't make something out of nothing. No one likes a drama queen.
به ارامي سعي مي كند گريه اش را فرو بخورد. مي گويد: " يو ميِك مي سَد!"
دوم: مي گويد كه تورتيلا و ماست مي خواهد و مي ايد توي آشپزخانه. مي گويم كه نمي شود كه يكربع ديگر غذا حاصر است. كه ماهي پخته ام با سيب زميني و سبزي پخته. بغض مي كند: "تو به من غذاي كافي نمي دهي" با كفگير مي زنم روی ماتحتش : "برو رد كارت وروجك!"
سوم: به زانويش مي گويد: "يو ار بد گاي!' مي پرسم كه چرا. مي گويد كه زانويش شوتينگ گان دارد و به مردم شليك مي كند. مي پرسم كه خيلي بايد مراقب زانويش باشد. زانويش ممكن است كسي را شوت كند كه مامي و ددي بيبي ديگري ست. مي پرسم: "مي خواهي به مامي شوت كنند؟!" مي گويد كه نه. مي پرسد كه انوقت چه مي شود. مي گويم كه مامي را مي گذارند در خاك. رويش نهالي مي كارند. مامي مي رود توي نهال و درختي مي شود. خاك مي شود و درخت. به فكر فرو مي رود. مي رود به اتاقش.
Thursday, May 2, 2013
Subscribe to:
Posts (Atom)