Monday, July 31, 2006
زندگی من شده زندگی یک سیاره ی کوچولو که از مدارهایی که یک به یک برای چرخشش تعریف شده بودند، خانواده، مذهب و جامعه -و همه ی آنچه از نظر تو مقبولیت اجتماعی داشت و خوب بود چون انگار همیشه بود و مرا از تو بیزار می کرد و از خودم و عشقی که مرا به تو می پیوست- بیرون افتاده است و رها شده است در فضاهایی نه شاید آزادتر، اما بزرگتر ... یا شاید سردتر و بی معنی تر ... و قطعاً آسان تر. تو با چنگ و دندان همه چیز را و پیوستگی ات را نگاه داشتی و ماندی و حالا در تنه ی زخمی آن به حیات خودت ادامه می دهی. من خشم گرفتم و بریدم و گسستم. حالا اما زخم های تو و زخم های من همه به تب می نشینند. من نیمه شب بیدار می شوم و فکر می کنم: «باید رها شد؟» و من از خودم بیزار می شوم ... از گسستگی ام. از آن زخمی که زخم من نیست اما در من نشسته است. تا انتهای این یک زندگی.
زندگی من شده زندگی یک زن که نه به شهری که در آن متولد شده است تعلق دارد و نه به شهری که در آن زندگی می کند. و همه ی این آشوب که در جهان حکمفرماست، این کشتارها، این جنگهای قومی و مذهبی مسلمان و یهودی ومسیحی و سنی و شیعه، این بازی مرگبار عرب و عجم، سیاه و سپید و کرد و ترک و فارس و آریا و آذری را نه می فهمد و نه حتی می تواند باور کند. هر روز اما طنین شیون پدری که تکه پاره ی فرزندش را بر دست دارد و بی کسی هراسناک تصویر کودکی که در خرابه هایی که روزی خانه اش بوده نشسته است و به ناکجا خیره شده و از یاد رفته ای که در گوشه ی زندانی بی صدا مرده است مجبورم می کند که باور کنم.
باور کرده ام. من عین حیوانی کتک خورده در گوشه ی غارم می نشینم و زخم های تو را روی پوست خودم می لیسم. به یادم می آورم که آدمیزاد بیرحمترین حیوان روی زمین است. از همان روز که قابیل از روی حرص و کینه هابیل را از پای درآورد باید می دانستم. زندگی من زندگی در جهانی ست پوشیده از گورستان. گورستان فرزندان هابیل. .
****
پانویس: حالم از نوشته های رمانتیک و احساساتی خودم به هم می خورد.
Sunday, July 30, 2006
By Jorge Hirsch- July 26, 2006
Source: zmag.org
چه کسی از آتش فزاینده ی اسرائیل-لبنان سود می برد؟
قسمت اول
معتقدین به دین یهود و دیگران به درستی اشاره می کنند که یهودیان معمولاً برای گناهان دیگران نکوهش می شوند. صحت این مطلب بار دیگر، و به شکلی بارز در حال اثبات است. این کشاکش کنونی ممکن است ایالات متحده را به آنجا برساند تا از سلاح اتمی بر علیه ایران استفاده کند، کاری که بعد از نامازاکی هرگز تکرار نشده است. و جهان یهودیان را مسئول آن خواهد دانست.
واکنش شدیداً نامتناسب اسرائیل به عملکرد حزب الله رنج گزافی را سبب شده است، زیر پا گذاشتن پیمان جنوا آنهم به صورت رسوایی آمیز است، و بایستی که به شدید ترین وجهی تقبیح گردد. خیلی ضروری است که یهودیان امروز از سیاستهای غیر اخلاقی دولت اسرائیل و پشتیبانی های ایلات متحده از ان دوری گزینند.
خوشبختانه عده ای اینکار را می کنند و متاسفانه بسیاری نه. Jerusalem Post گزارش می دهد که «هزاران یهودی امریکایی حیابانهای نیویورک و دیگر شهرها را در حمایت از اقدامات اسرائيل پر کردند». مطابق اظهارات Washington Post هر دو خانه ی کنگره ی ایالات متحده مصممانه راه حلی های دوگانه ای در حمایت از اقدامات اسرائیل در لبنان را، برای «استحکام بخشیدن» به پشتیبانی رای دهندگان یهودیشان، تصویب کردند.
نقطه ی قابل توجه ی قضیه اینجاست که جنایات اسرائیل در مقابل جنایت ضد بشری محتمل که در صورت استفاده ی ایالات متحده از سلاح های هسته ای بر علیه ایران رخ خواهند داد کوچک جلوه خواهند کرد. اگر تضاد بین ایالات متحده و ایران تا آنجا افزایش پیدا کند که اسلات متحده و ایران را در خود غرق کند، اسرائیل با واکنش نامتناسبش و با متهم کردن ایران (بدون دلایل لازم) در پشتیبانی از حزب الله، به عنوان عامل اصلی آن شناخته خواهد شد. این در حالی است که انگیزه ی آنها که خواستار وقوع چنین واقعه ای هستند نه قصد تحقق استیلای اسرائیل در خاور میانه که تحقق استیلای ایالات متحده بر جهان را دارند.
منافع اسرائیل
لازم به گفتن نیست که اسرائیل از نابودی حزب الله سود خواهد برد. با این همه به سختی می توان تشخیص داد که این حملات که دامنه اشان به همه ی گروه ها می رسد بر علیه لبنان نتیجه ای به جز تقویت حمایت از حزب الله -که قبل از انهم قوی هست- در لبنان و دیگر مناطق عرب نشین داشته باشد. Shmuel Rosner در Haaretz OpEd این را مطرح می کند که اسرائیل «پیامبر مرگبار امریکا» ست که برای حصول «برنامه ی دمکراسی» بوش استفاده می شود. در ظاهر به نظر می رسد که اعمال کنونی اسرائیل غیر منطقی و برای خودش مخرب می باشد مگراینکه هدف اصلی به میان کشاندن سوریه و ایران در این بحران و آنهم با پیروی دستورات واشنگتن باشد. لااقل این موضوع روشن است که اسرائیل بدون گرفتن ضمانت از ایلات متحده در خصوص دخالتش در این میانه در صورت بالاگرفتن بحران، همچنانکه بوش در هر موقعیتی به صورت عمومی آنرا اعلام کرده است، دست به این عمل نمی زد.
اگر ایران وارد صحنه شده و حتی یک موشک بر علیه اسرائیل شلیک کند، ایالات متحده پا به صحنه گذاشته و با بمباران هوایی مراکز نظامی ایران را نابود خواهد کرد. همانطور که Seymour Hersh و دیگران توصیه شده است، احتمال آن وجود دارد که امریکا سلاح هسته ای bunker busters را به کار گیرد.
پیش بینی می شود که اگر امریکا یا اسرائیل به ایران حمله کنند، ایران دست حزب الله را در انجام حملات مخرب بر علیه اسرائیل باز خواهد گذاشت. یک مقام اسرائیلی می گوید: «حزب الله یکی از عوامل بستن دست ما در مقابل خطر نیروی هسته ای ایران در نظر گرفته شد.»
خوب ما در مرحله ی تدارکاتی این نمایش هستیم، و می بینیم که علی رغم همه چیز، حزب الله در باطن نیرویی فوق العاده قدرتمند نیست. یک چراغ سبز برای حمله ی ایران.
منافع ایران
چیزی که واقعاً در جریان آتش فزاینده ی کنونی در خاور میانه غیر عادی است رگبار گوشخراش اتهامات علیه ایران است، از طرف دستگاه بوش، سیاستمداران از تمام پهنه ی طیف سیاسی جهان، و جربان (هدایت شده) اخبار اصلی جهان mainstream media است که به صورت واحد (و بدون ارائه ی شواهد) ایران را پشتوانه ی حرکت حزب الله معرفی می کنند. این در بحران های گذشته که حزب الله در لبنان در ان دخالت داشت هرگز اتفاق نیفتاده است، چرا حالا؟
یک استدلال اینست که احمدی نژاد به روشنی در خصوص دشمنی با اسرائیل سخن گفت، که این همان موضع ایران از سال ۱۹۷۹ بوده و هست.
استدلال دیگر اینست که ایران تلاش می کند تا توجه را از مسئله ی نیروی هسته ای منحرف کند. این یکی با ابتدایی ترین اصول منطقی تانقض دارد. اگر ایران حقیقتاً به دنبال به دست آوردن نیروی هسته ای و نابود کردن اسرائیل توسط آن بود سعی می کرد که موضوع را حتی المقدور در سکوت به انجام رساند تا آن زمان که سلاح های هسته ای مورد نظر را در سالهای بعد فراهم کند.
واقعیت آن است که، چه مقاصد ایران را بی خطر توصیف کنیم و چه شیطانی، ایران از این آشفتگی کنونی در لبنان هیچ سودی نمی برد. سوریه هم به همینصورت. می توان از میان گفته های اسرائیل و ایالات متحده نتیجه گرفت که تلاشی آگاهانه برای کشیدن ایران و سوریه به میانه صورت می گیرد.
منافع ایالات متحده
سالهاست که جمله ی نظامی امریکا به ایران توسط تحلیل گران پیش بینی شده است. سیاست رودرروی ایالات متحده با ایران به روشنی به سمت مواجهه ی رودرروی متمایل است و نه به سمت مصالحه. ایالات متحده دلایل بسیاری برای حمله به ایران دارد، از جمله کنترل منابع انرژی، سرکوبی یک نیروی منطقه ای مخالف با امریکا و اسرائیل و خیلی چیزهای دیگر. با همه ی اینها همچنان که من در ماههای گذشته هم این موضوع را مطرح کرده ام که دلیل اصلی ایالات متحده برای رویارویی نظامی با ایران اینست که این امریکا را «مجبور خواهد کرد» تا محدودیتهای اتمی را شکسته و از سلاحهای هسته ای low yield بر علیه ایران استفاده کند. این موضوع برای اهداف جغرافیایی ایالات متحده حیاتی است.
ایالات متحده به این دلیل از سلاح هسته ای در مقابله با ژاپن استفاده نکرد که مجبور به اینکار بود. اینکار را انجام داد چرا که می خواست به جهان نشان دهد که از سلاح جدیدی برخوردار است که نیروی هزاران بمب را یکجا در خود دارد. تا به بقیه ی جهان بگوید که بر حذر باشند.
از ان زمان، این کشور بیش ار ۵ تریلیون دلار صرف زرادخانه ی اتمی خود کرده است اما سلاح های هسته ای پس از ۶۰ سال عدم استفاده به نظر «غیر قابل استفاده» می رسند. ایالت متحده به برتری هسته ای دست یافته است اما برای آن کاربردی ندارد، مگر آنکه بتواند نشان دهد که سلاح های هسته ای باز هم قابل استفاده هستند.
همه چیز در سر جای خود قرار گرفته است. به نظر می رسد که امریکا اطلاعات محرمانه در خصوص مراکز زیرزمینی شیمیایی و میکروبی ایران را جمع آوری کرده است. سلاح هسته ای Low yield B61-11 منجر کننده ی مخازن زیرزمینی باید به حالت آماده باش در آید، اگر مورد «پیشرفتهای نظامی غیر منتظره» جایشان را به «ضرورتهای نظامی» بدهند.
به محض اینکه پای ایران به این بحران کشیده شده و یک موشک بر علیه نیروهای منطقه ای اسرائیل یا امریکا شلیک کند، کابینه ی بوش این موضوع را به بحث خواهند گذاشت که موشک بعدی ایران می تواند حامل کلاهک شیمیایی یا میکروبی باشد و تلفات بیشماری را برای امریکا، اسرائیل و یا عراق رقم زند. یک low yield nuclear bunker buster به عنوان «انسانی» ترین راه حل برای جلوگیری از کشتار انسانها خریدار خود را پیدا خواهد کرد.
Saturday, July 29, 2006
Israel's "new Middle East"
by Tanya Reinhart - July 26, 2006
Source: zmag.org
برای ایالات متحده، خاور میانه یک «زمین بازی استراتژیک» است، جایی که بازی برقراری فرمانروایی مطلق امریکاست. ایالات متحده پیشاپیش کنترل عراق و افغانستان را در دست دارد، و روابطش با رژیم مصر، عربستان سعودی و اردن و تعدادی دیگر از کشورهای منظقه را دوستانه و هماهنگ در نظر می گیرد. اما حتی با چنین جای پای محکمی، فرمانروایی مطلق ایالات متحده همچنان تحقق پذیر نیست. ایران با توجه به جنگ در عراق قویتر شده و از قبول اجرای فرامین امریکا سر باز می زند. در میان دنیای عرب، و همچنین «رژیمهای هم پیمان» خشمی فزاینده نسبت به ایالات متحده پا می گیرد، که محور آن نه در اشغال عراق، بلکه در سرکوب بیرحمانه ی مردم فلسطین، و پشتیبانی امریکا از سیاستهای اسرائیل است. محور جدید چهار گانه ی دشمن با حکومت بوش (حماس، حزب الله، سوریه و ایران) از نظر دنیای عرب بدنه ی نیروی مقاومت در مقابل قوانین امریکا و اسرائیل، و ایستادگی برای آزادی اعراب است.
از نقطه نظر بوش، او تنها دو سال برای تحکیم تصورش از فرمانروایی مطلق ایالات متحده در خاور میانه فرصت دارد، و برای انجام آن، تمام دانه های مقاومت یا امریکا بایستی که با شدیدترین وجهی منهدم شده و این برای تک تک اعراب روشن شود که اطاعت از ارباب تنها راه زنده ماندن است.
اگر اسرائیل مایل است که این کار را انجام دهد، و نه تنها فلسطینیان که لبنان و حزب الله را از میانه بردارد، پس ایالات متحده، تحت فشارهای داخلی ناشی از افزایش مخالفت با جنگهای بوش، و محتملاً عاجز از برای فرستادن سربازان بیستر برای کشته شدن در راه تحقق این هدف، از اسرائیل به هر صورتی که بتواند پشتیبانی خواهد کرد. همانطور که Rice در بازدیدش از اورشلیم در ۲۵ ژوییه اعلام کرد، پای چیزی به نام «یک خاور میانه ی جدید» در میان است. او به Olmert وعده داد: «ما غالب خواهیم شد.»
اما اسرائیل سربازانش را تنها برای خشنود کردن دستگاه بوش قربانی نمی کند. «یک خاور میانه ی نو» لااقل از سال ۱۹۸۲ آرزوی حلقه های حکومتی نظامی اسرائیل بوده است، همان هنگام که شارون کشور را با اعلام اهداف از پیش تعیین شده اش به اولین جنگ با لبنان کشانید. رهبران حزب الله سالهاست که اصرار دارند که محافظت از لبنان یک نقش طولانی مدت است و ارتش آنها برای تحقق آن از قدرت کافی برخوردار نیست. آنها اعلام کرده اند که اسرائیل هرگز دست از تمایلش برای دستیابی بر لبنان دست برنداشته است و تنها دلیل تخلیه ی جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ توسط اسرائیل اینست که مقاومت حزب الله ادامه ی اشغال این سرزمین را برایشان بسیار پر هزینه ساخته است.
مردم لبنان می دانند که هر اسرائیلی که سن و سالی دارد به خاطر می اورد که در تصور Ben Gurion، بنیانگذار اسرائیل، مرزهای اسرائیل باید «طبیعی» باشند، یعنی در شرق روز اردن و در شمال رود لیتانی لبنان. در سال ۱۹۶۷ اسرائیل در سرزمین اشغالی فلسطین کنترل روی رود اردن را به دست آورد اما تلاشهایش برای استقرار مرزهایش بر روی رود لیتانی تا کنون نافرجام مانده است.
همانطور که من در "فلسطین-اسرائیل" بحث کرده ام، نقشه ی بازگشت به لبنان همان هنگام که ارتش اسرائیل جنوب لبنان را در سال ۲۰۰۰ تخلیه کرد، پیشاپیش طراحی شده بود. اما ارتش اسرائیل خیال آن را در سر دارد که اینبار این سرزمین ها را از نیروهای مقاومت «پاکسازی» کند، همانکاری که اسرائیل در ارتفاعات طلایی سوریه در سال ۱۹۶۷ انجام داد و حالا در جنوب اسرائیل به آن دست زده است.
برای تحقق باور اسرائیل به آرزوی بن گوریون، یک رژیم «دوست» در لبنان ضروری است، رژیمی که در عملیات در هم شکستن هر گونه مقاومتی همکاری خواهد کرد. برای تحقق این منظور، همانند آنچه امریکا در عراق انجام داد ابتدا باید کشور را ویران ساخت. اینها به طور دقیق اهداف اعلام شده توسط شارون در جنگ اول لبنان هستند. اسرائیل و امریکا معتقدند که حالا شرایط برای تحقق این اهداف مناسب است.
Friday, July 28, 2006
نخست وزیر کانادا، استیون هارپر پس از شنیدن خبر ابتدا گفت: «اسرائیل به صورت تصادفی این مقر را مورد حمله قرار داده است!» و دیروز هم اضافات نمود که: «این هواداران صلح اصلاً پس از شروع جنگ می بایست مقر خود را ترک می کرذند!!»آی آی آی .... کانادا ... ای «روزگاری» سرزمینِ حامی صلح!
اما رئیس جمهور "فینلند" Tarja Halonen کشوری که به صورت چرخشی به سمت پرزیدنت اتحادیه ی اروپا منصوب می شود واقعه را اسفبار و غیر قابل قبول خواند و از اسرائیل خواست که سریعا تحقیقات جامعی انجام دهد و نتیجه را به آن کشور اطلاع دهد.
یادداشت دوم: شنبه ی گذشته راهپیمایی برعلیه تجاوز اسرائیل به لبنان در تورنتو بود و چهارشنبه (پریروز) راهپیمایی هواداران اسرائیل. نکته ی خنده داری در این یکی هم وجود داشت: تظاهر کنندگان چهارشنبه به نفع اسرائیل از استیون هارپر به خاطر «حمایت» از اسرائیل تشکر کردند.
یادداشت سوم: اتحادیه ی محلی مسلمانان و یهودیان استان Newfoundland & Labrador کانادا در یک حرکت مشارکت آمیز اقدام به جمع آوری کمک برای مصدومین خشونت های اخیر حاور میانه کردند. پول جمع آوری شده به دو سازمان خواهر صلیب سرخ-هلال احمر و ستاره ی سرخ داود اهدا خواهند شد.
John Gray
Robert Mueller، گرداننده ی سازمان FBI امریکا، که اخیراً سفری به تورنتو داشت تصمیم گرفت تا کوتاه و مؤثر برای محلی ها نطق کند. او گفت: "(شما) ضعیفتر از آن هستید که بتوانید با تروریسم مواجه شوید. (شما) به محکومیت های سخت تر و استانداردهای پایینتر برای اثبات جرم در دادگاه ها احتیاج دارید."
این خیلی هم خوب است که دیگران آنچه را که فکر می کنند عیناً به ما بگویند، اما حقیقتاً ... بد نیست یک نفر به Mueller بگوید که پیش از نصیحت کردن دیگران بد نیست کله اش را یک تکانی بدهد.
از کانادا شروع کنیم. در اوج ماجرای تروریستی در ایالت کبک کانادا در ۱۹۷۰، دولت کانادا به خود امکان استفاده از عظیم ترین قدرتها تحت قوانین جنگی را در برخورد با de libération du Québec را داد. در انتها حدود ده نفر با حکمهای جنایی محکوم شدند، اما محکومیت ها بر اساس قوانین جنایی بودند و نه جنگی.
در ایالات متحده، بعد از حملات یازده سپتامبر، این نکته که سازمانهای امریکایی، از جمله FBI نتوانسته بودند امکان این حملات را پیش بینی کنند مایه ی شگفتی گردید. مشکل در واقع از محدودیت قدرت نبود. FBI و دیگر سازمانها نشانه های موجود را به دقت دنبال نکردند.
Mueller تنها نیست. یک خط فکری که دنباله اش تا کاخ سفید می رسد هست که باور دارد که هر گونه عملی، ممنوعیت یا محدودیتی، آنجا که پای امنیت ایالات متحده در میان است قابل قبول است.
رهبران این طرز تلقی پرزیدنت بوش و معاونش دیک چنی هستند. توجیه شان اینست که جنگ با ترور «نوع دیگری از جنگ است».
بوش خود قانون را در دست می گیرد
جدیدترین سیگنال را American Bar Association -نه یکی از آن رادیکال و بی ثبات چند نفره ی شما- فرستاد و از متوسل شدن بوش به یک روش دیگر که «مغایر با قانون و سیستم تجزیه ی قوا بر اساس قانون اساسی» هشدار داد.
در اینجا اصل «امضای حکم» signing statement مطرح می شود که بر اساس آن پرزیدنت به صورت رسمی قوانین مصوب کنگره را تصویب می کند -یک کنگره ی مجهوری خواه همدرد با رئیس جمهور- اما این حق را برای خود نگاه می دارد تا هر قانونی را ،چه در خصوص منع شکنجه یا هرگونه قوانین مربوط به امنیت ملی، نادیده بگیرد.
وقتی سال گذشته کنگره در خصوص ممنوعیت رفتار بیرحمانه، غیر انسانی و توهین آمیز با زندانیان تحت کنترل دولت امریکا به تصویب رساند، بوش «امضای حکم» را به این شکل صادر کرد که بر اساس آن به عنوان فرمانده ی ارشد او می تواند قانون را بر اساس شرایط به صورتی که لازم است تعبیر نماید.***
در ۵ سال ریاست جمهوری اش، بوش از امضای احکام در مخالفت با بیش از ۱۰۰ قانون مصوبه استفاده کزده است زیرا معتقد است که آنها به حدود ۸۰۰ اختیارات ویژه اش تعدی می کنند. بر اساس قانون اساسی بوش می توانست این مصوبات را وتو کند، اما این به کنگره اختیار آن را می داد که وتوی او را باطل کنند. اما هیچ مخالفت یا تغییری در رابطه با
signing statement تعریف نشده است.
این بخشی از چیزی است که «نیویورک تایمز» آنرا «یکی از وسیع ترین اقدامات در گسترش قدرت ریاست جمهوری در تاریخ امریکا» توصیف می کند.
این قسمتی از ان چیزی است که کابینه ی بوش آنرا جنگ با ترور می نامند، اما جنگی که در آن ادعا می شود که قوانین جنگی کاربردی ندارند. تنها بعد از این دیوان عالی قضایی کشور حکم داد که قوانین پیمان جنوا باید در نگاهداری زندانیان رعایت شوند کابینه به آن تن داد.
انکار ارزشهای امریکایی
اخیراً دیوان عالی به دولت بوش اعلام کرد که نمی تواند از کمیسون های جنگی در اجرای دادگاه های اسیران مرکز امرکایی در خلیج Guantanamo استفاده کند چرا که این افراد هم قوانین امریکا و هم بین المللی را نقض کرده اند.
یکی از دلایل دیوان عالی این بود که پرزیدنت که سیاست خارجی اش روی صدور دمکراسی به دیگر نفاط جهان می چرخد به خودش زحمت این را نداده بود که از کنگره برای تصمیم گیری در استفاده از کمیسیونهای جنگی کسب تکلیف کند.
توضیح در باب دلیل چرخش به سمت استفاده از کمیسون های جنگی این بود که نه یک دادگاه نظامی و نه یک دادگاه جنایی برای رسیدگی به زندانی های گواتانامو مناسب به نظر نمی رسیدند. بنابراین در کار دیگر مسائل، بیشتر گفت و شنودها باید در پشت درهای بسته انجام می گرفت.
دادگاه های جنگی بوش نمونه ی تکان دهنده ی انکار ارزش های بنیادی امریکایی هاست. قوانین این کمیسیونها نتوانست حقوق متهمین را در دفاع از خوشان تضمین کند، و دادستانها توانایی آن را پیدا کردند تا از شنوده ها و شواهد به دست آمده با زور و اجبار بر روی زندانیان در دادگاه استفاده کنند.
همانطور که Gerald Staberock یکی از اعضای کمیسیون قضات جنوا گفت: «گواتانامو بر این اساس ساخته شد که زندانیانش از حقوق انسانی محدودی برخوردارند. آن سیاهچال قانونی دیگر وجود ندارد.»
در نتیجه گیری ابن دادگاه، قاضی Stephen Breyer نوشت که کابینه ی بوش از حیطه ی اختیارات تعریف شده تحت قانون اساسی تجاوز کرده اند . هشدار داد که: «کنگره برای مرجع عالی یک چک سفید صادر نکرده است.»
همه ی اینها قابل قبولند، اما ۴۵۰ زندانی در گواتانامو پشت میله های زندان اقی می مانند، و هیچ گفتگویی در خصوص برگزاری دادگاهی برای آنها، یا آزادیشان امکان پذیر نیست.
منبع: CBC.ca
Thursday, July 27, 2006
یادداشت دوم: در حال خوردن نهارم -یک سوپ من در آوردی سرد در ظرف پلاستیکی - حوصله ندارم به آشپزخانه ی شرکت بروم و انرا در کاسه ای بریزم و گرم کنم- اخبار و تحلیل ها و گزارش ها را می خوانم ... به این پاراگراف می رسم:
We will not lose this war," said Lavie. "We did not start it, but it's our duty to protect the Jewish nation and see to it that the residents of Metula and Haifa can live in peace. If we don't do it, no one will. We waited 2,000 years for our own state, and we won't fold because a group of terrorists think that they can scare us."
"Someone who cannot protect his freedom does not deserve it," he continued. "When missiles and rockets land on all the northern cities and reach Haifa, and when two of our soldiers have been kidnapped and ten have been killed and dozens have been wounded - this is no time to talk, it's time to fight. From the moment we cross the border, you must be super alert, super sharp. We are threatened from every side. Each of you is responsible for his comrades."
گمانم به طور مکانیکی و خیلی عصبی و تند در حال خواندن این مطلب نصف سوپ را بالا انداخته ام و تنها احساسم یک معده درد وحشتناک است.
می بینی این سرباز اسرائیلی چه می گوید: «کسی که نمی تواند از آزادی اش محافظت کند، لیاقت آزادی ندارد.» و «ما ۲۰۰۰ سال برای به دست آوردن سرزمین خودمان تلاش کرده ایم، و در مقابل یک عده تروریست که فکر می کنند می توانند ما را بترسانند تلسیم نمی شویم.»
کل مطلب را می خوانم و حس می کنم که یک جور خشونت و حق به جانبی وحشتناکی در جملات این سرباز وجود دارد که به شدت ترسناک است.
یادداشت سوم: اینهم یک نمونه برای نامه ای که آنها که در غرب زندگی می کنند می توانند به سران کشوران بنویسند. در نامه در نامه در خواست می شود که سازمان ملل وارد عمل شده و اسرائیل را تحت تجریم اقتصادی قرار دهد و همچنین اسٰرائیل را موظف نماید تا غرامت جنگی برای تمام خسارات وارده به لبنان از دوازدهم ژوئیه ی را پرداخت نماید.
یادداشت چهارم: چندین هفته از دستگیری یک استاد داشگاه سابق کانادایی به جرم حاسوسی برای حزب الله در اسرائیل می گذرد. Ghazi Falah که برای عیادت یکی از اقوام خود به اسرائیل رفته بود به جرم جاسوسی دستگیر و زندانی شده است ... شرح مطلب ...
Wednesday, July 26, 2006
Robert Sheppard
Condoleezza Rice در گذار خود از خاور میانه با Nabih Berri، سخنگوس شیعیان پارلمان لبنان و یکی از نزدیکان حزب الله ملاقات کرد. این در حالی است که تنها کمی بیش از یک هفته از پیشنهاد تونی بلر و کوفی عنان در خصوص ایجاد یک نیروی مشترک محافظ صلح تحت نظر سازمان ملل برای متوقف کردن جنگ در لبنان می گذرد.در آن زمان این پیشنهاد از طرف Bush، Ehud Olmert و استیون هارپر و خیلی های دیگر که معتقد بودند که زمان ان نامناسب و امکان موفقیت آن ناچیز است مورداستقبال قرار نگرفت.
اما گذشت یک هفته می تواند تغییرات عمده ای ایجاد کند. ایالت متحده با چرخشی شاهانه به نظریه ی تشکیل یک نیروی بین المللی برای جداسازی نیروهای متخاصم در جنوب لبنان و حتی تشکیل نیروی پلیس در مرز شمالی لبنان با سوریه یعنی محل عبور دهها هزار موشک مورد استفاده ی حزب الله معطوف شده است.
برای اولین بار اسرائیل هم تمایلی خود را به صرت نه چندان اشکار نشان می دهد. در گذشته این اعراب بودند که سعی در به مبان آوردن پای سازمان ملل پر حل مشکلات خاور میانه را داشتند. اسرائیل -با تکیه بر برتری قوای خود- ترجیح داده است تا عملیات نظامی اش را به صورت مستقل پیش ببرد.
در حال حاضر علی رغم اینکه عملیات نظامی در جنوب لبنان در میان مردم اسرائیل مورد حمایت قرار گرفته است، ویزران کابینه ی اسرائیل و فرماندهی قوای نظامی نگرانی خود را از اینکه اسرائیل در این عملیات ممکن است تنها بتواند در تضعیف قوای حزب الله و نه از پا در آوردن کامل آن موفق شود، ابراز کرده اند.
در نتیجه، دولت اسرائیل حمایت خود را از حضور Condoleezza Rice نماینده ی امریکا در منطقه در راستای تشکیل یک نیروی ۱۰ تا ۲۰ هزار نفره که تحت نظر سازمان ملل -و محتملاً تحت فرماندهی ناتو- برای کمک به دولت لبنان در خلع سلاح حزب الله و برقراری صلح تلاش می کند اعلام کرده است.
با فرض اینکه این پیشنهاد حقیقی است -و تنها برای سرگرم کردن نیروهای بین المللی در فاصله ی حمله ی تانکها به لبنان نیست- باید پرسید: آیا این فرضیه به کار خواهد آمد؟
باید گفت که سازمان ملل سابقه ی تاریخی طولانی و نامطلوبی در حفظ صلح در سالهای گذشته تا حدود ۱۹۷۸ در لبنان دارد. ماموریت دنباله دارد این سازمان در لبنان با چنان ناکامی هایی روبرو بوده است که حتی نیروهای هوادار صلح فعالی مانند کانادا از شرکت و همکاری با ان در لبنان سرباز زده اند.
سابقه ی حضور UN در لبنان
عده ی قلیلی توجه دارند که نیروهای حافظ صلح سازمان ملل از سال ۱۹۷۸ یعنی از زمان حمله ی اسرائیل در پاسخ به عملیات مرزی اعراب حاشیه ی جنوبی لبنان مسقر هستند.
United Nations Interim Force in Lebanon یا UNIFIL (نیروی موقت سازمان ملل در لبنان) در حال حاضر از ۲۰۰۰ نفر محافظ صلح از چین، فرانسه، غنا، ایرلند، هند، ایتالیا، لهستان و اوکراین تشکیل می شود. ماموریت این گروه به درخواست رسمی دولت لبنان در هر شش ماه از نو تمدید می شود و اختیارات این سازمان از سال ۲۰۰۱ که اسرائیل منظقه پس از اشغال ۱۸ ساله نیروهای خود را از منطقه خارج کرد تا حد ناظر صلح تقلیل یافت.
ناظر صلح یا نه، UNIFIL را نمی توان یکی از نیروهای مؤثر حافظ صلح سازمان ملل دانست. این سازمان مقرها و سربازانش را تبادل آتش مرزی از دست داده است، حداقل دو تن از کارکنان غیر نظامی این سازمان توسط نیروهای مختلف دستگیر و به عنوان گروگان نگاه داشته شده اند، و در سال ۲۰۰۱ حرب الله UNIFIL را که مشغول فیلمبرداری از یک عملیات خونین نظامی بود به جرم جاسوسی به حمله ی نظامی تهدید کرد.
اسرائیل هم چندان شیفته ی UNIFIL نبوده است. بر اساس روزنامه ی Haaretz اسرائیل سال گذشته به سازمان ملل و دیگران شکایت کرد که UNIFI به نیروهای حزب الله اجازه می دهد که پستهایش را در نزدیکی پستهای UN بسازد و این بهانه ای به دست دولت لبنان می دهد تا از انجام عملیات لازم بر علیه حزب الله خودداری کند. اسرائیل همچنین اظهار می کند که UNIFIL در گزارش هایش در خصوص گزارش هایش به مرکز سازمان ملل در خصوص شکست آتش بس در منطقه هیچ تفاوتی بین نیروهای حزب الله و ارتش اسرائیل قائل نیست.
البته بزرگترین انتقاد وارده به UNIFIL اینست که علی رغم در اختیار داشتن حدود ۵۸۰۰ سرباز -در اوج فعالیت خود- این سازمان نتوانست از حمله و تسخیر مجدد لینان توسط اسرائیل در سال ۱۹۸۲ و همچنین از شکل گیری تدریجی و مداوم حزب الله در سالهای اخیر جلوگیری کند.
مشکل بزرگ دیگر اینست که به نظر می رسد که این سازمان چندان مورد مهر لبنانی ها نیست. دو هفته پیش وقتی بمباران هوایی آغاز شد، تعدادی از روستاییان محلی که به منظور پناهگیری به سمت پستهای UNIFIL رفتند از طرف آن پذیرفته نشدند. در نتیجه ی این عمل یک گروه کشته شدند و در نتیجه اقوام خشمگین شان هواداران صلح UNIFIL را در محل سنگباران کردند. شرح این ماجرا به صورت وسیعی در منطقه منتشر شد.
معضل کنونی
به نظر می رسد که برنامه ی مورد نظر برای یک نیروی عظیم متشکل از سربازان ناتو تحت سرپرستی سازمان ملل تنظیم شده است. چیزی مانند نقشی که کانادا در حال حاضر در افغانستان بازی می کند. برای رهبری این طرح ترکیه و فرانسه، دو کشور معتبر در منطقه، پیشنهاد شده اند.
اما باید در نظر گرفت که برای حصول موفقیت، این گروه ناچار خواهد بود تا ارتش لبنان را، که ۴۰ تا ۵۰ درصد آن را همانند جمعیت کشور، شیعیان تشکیل می دهند در ماموریت خود به همکاری گیرد و این می تواند مسئله ساز باشد.
حزب الله یک سازمان نظامی شیعه است ، با رشته هایی که انتهایشان به ایران می رسند و برآورد می شود که حدود ۳ تا ۵ هزار نیروی رزمی را که بسیاری از انها -برادران و عموزاده های سربازان فعلی- به طور غیر رسمی جزو نیروهای ذخیره ی محسوب می شوند در اختیار دارد.
حزب الله همچنین یک حزب سیاسی است که نمایندگانی در مجلس لبنان دارد و با یک سایه ی کمرنگ ملی گرایی، نقش محوری در دولت ائتلافی و شکننده ی لبنان بازی می کند.
این سلسله ی حقایق روشن کننده ی دلایلی هستند که سران دولت لبنان، از نخست وزیر Fouad Siniora تا Bahia Hariri (خواهر Rafik Hariri نخست وزیر پیشین و مقتول لبنان) که خود از پشتیبانی مردمی برخوردار است، هیچ اشتیاقی برای افزایش نیروهای طرفدار صلح نشان نمی دهند. حریری به روزنامه ی Globe and Mail گفت که چنین نیرویی در حقیقت تنها جایگزینی نیروهای اشغالگر اسرائیل خواهد بود.
در تلاش برای برطرف کردن این نگرانی ها، ایالات متحده، مهمترین پشتیبان اسرائیل، اظهار می کند که این عمل جزو عملیات پاسداری صلح در منطقه نخواهد بود. به نظر می رسد که این گروه عمدتاً از کشورهایی مانند فرانسه، آلمان و ایتالیا، که سرسختانه با حمله ی نظامی امریکا به عراق مخالف بوده و هستند، تشکیل خواهد شد.
طبعا دلیل دیگری برای عدم تمایل امریکا در شرکت در این عملیات وجود دارد: ۲۴۱ نفر از تفنگدراران نیروی دریایی ارتش امریکا که به عنوان نیروهای محافظ صلح در لبنان مستقر بودند در سال ۱۹۹۳ در یک عملیات انتحاری کشته شدند، درست لحظاتی بعد از این ماجرا ۵۸ چترباز ارتش فرانسه هم در دومین حمله به قتل رسیدند.
برای نیروی دریایی امریکا این بزرگترین رقم تلفات در تاریخ خود بود و علی رغم تعهد ایالات متحده در خصوص اقامت و به اتمام رساندن کار، ۶ ماه بعد این کشور سربازانش را از لبنان خارج کرد.
برای خاور میانه، این اولین عملیات انتحاری به عنوان بخشی از یک عملبات از پیش طراحی شده ی بود. این واقعه همچنین سبب رشد حزب الله، حداقل در جهان اسلام، به عنوان یک نیروی مبارز برای آزادی شد.
منبع: CBC.ca
MASS RALLY The Canadian Arab Federation (CAF) will be holding a major demonstration to express solidarity with the Lebanese and Palestinian people; to condemn the Harper government for aiding and abetting Israel’s war crimes in Lebanon and Occupied Palestine; and to denounce government policies that are endangering the lives of Canadians in Canada, Lebanon and occupied Palestine.
Tuesday, July 25, 2006
یادداشت دوم: تظاهرات ضد جنگ هفته ی پیش تورنتو از دستم در رفت - سر کار درگیر بودم و از اخبار اینترنتی برکنار و مزید بر آن، خرِ یک سالگرد شدم و برای دوچرخه سواری در مسیر خاطره اش رفتم نیاگارا- این هفته حواسم جمع است. باز هفته ی بعدش برای ۵ روز می روم سفر. کمپینگ.
گمانم باید همانجا بمانم. بین لاک پشت ها و مارهای آبی و خرس های سیاه.
یادداشت سوم: ظرف دو هفته ی آینده بالاخره قمبلی رامی برم برای جراحی. اول یک فیزیکال Check Up و بعد ... یک بیمارستان Alternative پیدا کرده ام که پروسه ی استانداردِ واکسیناسیون را اجرا نمی کند.آخ که مردم از دست این رفیق Alternative م که با واکسیناسون مخالفت اصولی و سرسختانه دارد. حالا که من راضی اش کرده ام واکسن هاری را به قمبل بزنیم این بیمارستان به من می گوید: "قانون شما را ملزم می کند تا آمپول هاری را بزنید اما این به خودتان مربوط است. اگر گربه تان سالم است و در خانه زندگی می کند چرا می خواهید به ویروس آلوده اش کنید."
قمبل تا حالا چند تا Heat وحشتناک را از سر گذرانده است اما من باز هم دست دست کرده ام شاید بتوانم با خودم کنار بیایم. این سفر آخر اما برایم روشن کرد که من نمی توانم مسئولیت چند تا بچه گربه ی شرور دیگر را هم قبول کنم. من که همیشه در را قفل می کردم و می زدم بیرون حالا از دو هفته قبل از سفر کارم شده بود تدارکات برای اینکه خانه ی دو تا از دوستانم را برای اقامتش آماده کنم. در سوئیس در میان آن همه فعالیت چندین بار خوابش را دیدم. عجیب است یا نیست نمی دانم ... اما این جانور کوچک و سیاه و شرور و بدذات دلم را برده است. بد مدل!
یادداشت چهارم: ممکن است تا آخر تابستان یکسر بروم کالیفرنیا و یوتا. دو تا ناحیه ی طبیعی پیدا کرده ام در نزدیکی لاس وگاس که شنیده ام از زیباترین نقاط طبیعی امریکا هستند ... اگر هم امسال نشود، سال دیگر روی شاخش است. یکی Zion national Park است و دیگری Bryce National Park ... آنهایی که در تورنتو سری به Mountain Co-op زده اند عکسی از را درست در ورودی آن دیده اند. ببینیم ما را کی می طلبد.
یادداشت پنجم: یکی از متهمین به برنامه ریزی عملیات تروریستی در کانادا دیروز آزاد شد. سر ملت را به هزار برنامه ی مزخرف گرم می کنند تا متوجه نشوند در افغانستان و عراق و لبنان چه می گذرد. این جمله را کم از زبان ملت نمی شونی که: «یک بمب اتم بیاندازند روی Middle East همه را راحت کنند.»
خواندن این هم بد نیست: «Statement on Anti-Terror Arrests »
Sunday, July 23, 2006
مرگ ناصري
احمد شاملو
با آوازي يكدست،
يكدست
دنباله چوبين بار
در قفايش
خطّي سنگين و مرتعش
بر خاك مي كشيد.
((-تاج خاري برسرش بگذاريد!))
و آواز ِ دراز ِ دنباله بار
در هذيان ِ دردش
يكدست
رشته ئي آتشين
مي رشت.
((- شتاب كن ناصري، شتاب كن!))
از رحمتي كه در جان خويش يافت
سبك شد
و چونان قوئي مغرور
در زلالي خويشتن نگريست
((- تازيانه اش بزنيد!))
رشته چر مباف
فرود آمد.
و ريسمان ِ بي انتهاي ِ سرخ
در طول ِ خويش
از گروهي بزرگ.
بر گذشت.
((- شتاب كن ناصري، شتاب كن!))
***
از صف غوغاي تماشا ئيان
العارز
گام زنان راه خود را گرفت
دست ها
در پس ِ پشت
به هم در افكنده،
و جانش را ار آزار ِ گران ِ ديني گزنده
آزاد يافت:
((- مگر خود نمي خواست، ورنه ميتوانست!))
***
آسمان كوتاه
به سنگيني
بر آواز ِ روي در خاموشي ِ رحم
فرو افتاد.
سوگواران، به خاكپشته بر شدند
و خورشيد و ماه
به هم
بر آمد.
Thursday, July 20, 2006
I'm so tired of being here
Suppressed by all my childish fears
And if you have to leave
I wish that you would just leave
'Cause your presence still lingers here
And it won't leave me alone
These wounds won't seem to heal
This pain is just too real
There's just too much that time cannot erase
When you cried I'd wipe away all of your tears
When you'd scream I'd fight away all of your fears
And I held your hand through all of these years
But you still have
All of me
You used to captivate me
By your resonating light
Now I'm bound by the life you left behind
Your face it haunts
My once pleasant dreams
Your voice it chased away
All the sanity in me
These wounds won't seem to heal
This pain is just too real
There's just too much that time can not erase
When you cried I'd wipe away all of your tears
When you'd scream I'd fight away all of your fears
And I held your hand through all of these years
But you still have
All of me
I've tried so hard to tell myself that you're gone
But though you're still with me
I've been alone all along
Source: Iranian Canadian Movie Club
Tuesday, July 18, 2006
یکی از نمایندگان NDP پارلمان کانادا دیروز در مصاحبه ای می گفت: "هارپر" آنچنان در فکر پیروی موکد بوش و بلر و موضع گیری سیاسی در خصوص این جنگ است که وظیفه ی اصلی اش را که توجه و حمایت از مردمی است که در میانه ی آن مانده اند به کلی فراموش کرده است.
امروز اگر برسم یک نامه ی تند به هارپر و نماینده ی پارلمان منطقه ی خودم می نویسم. آخر شما که به این سرعت و شدت و حدت از حمله ی اسرئیل دفاع می کنید و در هز جمله ۵ بار کلمه ی مبارزه با تروریسم را استفاده می کنید اصلا تحقیق کرده اید ببینید که این دو سرباز کی و کجا دستگیر شده اند که اینقدر دستپاچه در تایید کشتار اهالی بیگناه یک کشور تعحیل دارید ... اصلا حزب الله در مناطقی که اسرائیل با بی رحمی تمام زیر اتش بمباران گرفته است تا چه حد پایگاه دارد ... اگر این جنگ است که هر دو طرف از یک حقوق باید برخوردار باشند ... اگر این جنگ است چرا هر چه مسلمانان انجام می دهند ترور است و هرچه اسرائیل و امریکا انجام می دهند مبارزه ی اصولی برای دمکراسی است ...
حرصم می گیرد که تمام این تبلیغات روی موضغ گیری مردم امریکای شمالی همان تاثیری را گذاشته است که می خواهند ... فکر می کنند اسرائیل دارد یک مشت مسلمان تروریست کینه جوی صد دمکراسی را -ناچار- گوشمالی می کند ... ای ی ی ی
به آینه سر زدم باز.
Monday, July 17, 2006
۱- اعتماد به نفس افراد را در مواقع برخوردهای مستقیم بالا ببرد.
۲- دانسته های لازم را در مورد قدرت، مکان فعالیتهای غیر هشونت آمیز و دلیل اینکه یکی از ارزش های بنیادی Greenpeace هستند افزایش دهد.
۳- مردم را با روشهای اجرایی صلح سبز اشنا کند
۴- مردم را به شرکت به فعالیتهای غیر خشونت آمیز از هر نوع و در هر سطح تشویق کند
۵- تا مردم را از حقایق لازم در خصوص عملکرد پلیس، دستگیری ها، محکومیت ها، و سیستم قاونی حمایت Greenpeace آگاه کند.
برای شرکت در این جلسه ی آموزش باید ار شرایط زیر برخوردار بود:
* قدرت بدنی متوسط تا بالا
* تمایل به کار گروهی
* قابلیت سازماندهی
* اطلاعات کافی راجع به موصوعات مطرح محیط زیستی
* حداقل سن ۱۸ سال
* باور به استفاده از فعالیتهای غیر خشونت آمیز به عنوان یک عامل مؤثر درایجاد تغییرات
* پذیرش امکان دستگیری در هتگام انجام فغالیتهای مثبت
* داشتن کارت شناسایی دولتی عکسدار
برای اطلاعت بیشتر می شود به Greenpeace Volunteers مراجعه کرد.
Sunday, July 16, 2006
حميد مصدق
دردي عظيم دردي ست
با خويشتن نشستن
در خويشتن شكستن
وقتي به كوچه باغ
مي برد بوي دلكش ريحان را
بر بالهاي خسته خود باد
گويي كه بوي زلف تو مي داد
وقتي كه گام سحر رباي تو
وز پله هاي وهم سحرگاهي
گرم فرار بود
در چشمهاي من
ابر بهار بود
برگرد
در اين غروب سخت پر از درد
محبوب من به بدرقه من
برگرد
هرگز دوباره بازنخواهي گشت
و من تمام شب
اين كوچه باغ دهكده را
با گامهاي خسته طوافي دوباره خواهم كرد
و شكوه تو را
تا صبح
تا طلوع سحر با ستاره خواهم كرد
وقتي سكوت دهكده را
برگشت گله هاي هياهوگر
آشفته مي كند
وقتي كه روي كوه
خورشيد
چون جام پر شراب
فروي ميريزد
و باد اين اسب
اسب سركش ناشاد
آشفته يال و سم به زمين كوبان
در كوچه باغ دهكده مي پيچد
ياد از تو مي كنم
آيا دوباره بازنخواهي گشت ؟
و من
از شهريان بريده به ده اوفتاده را
تا شهر شور و عشق نخواهي برد ؟
آيا دوباره بازنخواهي گشت ؟
تا سبزه هاي دشت
و ساقه لاله عباسي
و بوته هاي پونه وحشي
به رقص برخيزند
تا آب چشمه گرد سفر را
زان روي تابناك بشويد
و از تن تو
اين تن تنديس مرمرين
گرد و غبار خاك بشويد
آيا دوباره بازنخواهي گشت ؟
آيا سمند سركش را
چابك سوار چيره نخواهي شد ؟
چون تك سوارها
هر روز گرد دهكده
هي هي كنان طواف نخواهي كرد ؟
آنگه مرا رها شده از من
راهي كوه قاف نخواهي كرد ؟
بيهوده انتظار تو را دارم
دانم دگر تو بازنخواهي گشت
هر چند اينجا بهشت شاد خدايان است
بي تو براي من
اين سرزمين غم زده زندان است
در هر غروب
در امتداد شب
من هستيم و تمامت تنهايي
با خويشتن نشستن
در خويشتن شكستن
اين راز سر به مهر
تا كي درون سينه نهفتن
گفتن
بي هيچ باك و دلهره گفتن
ياري كن
مرا به گفتن اين راز بازياري كن
اي روي تو به تيره شبان آفتاب روز
مي خواهمت هنوز
Friday, July 14, 2006
از جدایی ها
اگر تو باز نگردي
بهار رفته در اين دشت برنمي گردد
به روي شاخه گل غنچه اي نمي خندد
و آن درخت خزان ديده تور سبزش را به سر نمي بندد
اگر تو بازنگردي
كبوتران محبت را
شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد
شكوفه هاي درختان باغ حيران را
تگرگ خواهد زد
اگر تو بازنگردي
نهالهاي جوان اسير گلدان را
كدام دست نوازشگر آب خواهد داد
چه كس به جاي تو آن پرده هاي توري را
به پشت پنجره ها پيچ و تاب خواهد داد
اگر تو بازنگردي
اميد آمدنت را به گور خواهم برد
و كس نمي داند
كه در فراق تو ديگر
چگونه خواهم زيست
چگونه خواهم مرد
Wednesday, July 12, 2006
دوستم این کلیپ را که مربوط به فیلم «هشت زن» کار Francois Ozon است برای من -و عده ای دیگر از دوستان- فرستاده است و در موضوع ای میل نوشته است: «برای همه ی زنان».
با اینکه من اصولاً حس و حواس زنانه ندارم و رفقای دختر و پسرم معمولاً معتقدند که من در حواس و خصوصیات و احساسات و روابط بیشتر خصوصیات "Testosterone Based" موجودات خفیف نرینه را بروز می دهم تا ظرافت اصلاح شده ی Adrenaline Based مادینه گان را ... و رفقای پسرم از بچگی تا به حال می گویند که در حضور من هرگز این حس و حال را ندارند که زنی حضور دارد -تنها شاید رفیقی- ... ووو ... و با اینکه اصولا من خیلی سخیفانه از این گفتمان مدنیِ "زن-مرد" در کنار "سپید-سیاه" در کنار "انسان-حیوان" در کنار "همجنسگرا-دوجنسگرا-چند جنسگرا" در کنار "من مست-تو دیوانه" بدورم ... اما نتوانستم از «کاترین دونوو» صرفنظر کنم.
هر موجودی یک نقطه ضعفی دارد ... نقطه ضعف منهم ... گمانم معلوم است که چیست.
They want to offer cars to me,
jewels and furs
You never
To put at my feet their fortune
And to take down me the moon
You never
And each time they call me,
they say to me that I am beautiful
You never
They beseech me and adore me
But however me I am unaware of them
You know it
Man,
You are only one man
Like the others
I know it
And like
You are my man
I forgive you
And you never
They invent stories,
That I make pretence believe
You never
They swear me fidelity
until the end of eternity
You never
And when they speak to me about love
they need too speech
You never
I insane of their fortune
That they leave there
where is the moon
without regret
Man,
You are only one man
Like the others
I know it
And like
You are my man
I forgive you
And you never
You have all the defects which I like
And of well hidden qualities
You are a man, and me, I love you
And that donot can be explained
Because man
You are only one man
Like the others
I know it
And like
You are my man
I forgive you
And you
never
Monday, July 10, 2006
یادداشت دوم: تورنمنت والیبال واساگا بیچ هم تمام شد. تیم ما از ۵ پسر و سه دختر تشکیل شده بود و در Elite شش نفره شرکت داشت در مجموع سوم شد. من فکر می کنم ما می توانستیم به سادگی اول شویم. کمی بد شانسی و جرّزنی (هاها چقدر این کلمه بار منفی دارد!) تیمی که در نیمه نهایی از ما برد مخل کار ما شدند.
یادداشت سوم: در سه هفته ی گذشته نه جایش را داشتم و نه وقتش را و نه امکانش را که در مورد چیزهایی که اتفاق می افتند بخوانم و فکر کنم. گاهی که توانستم آن-لاین شوم فقط به چند تا وبلاگ سر زدم و فقط مطمين می شدم که کسی هنوز به ایران جمله نکرده است. برگشتم و راجع به جریان اعتصاب غذای سه روزه در نیویورکِ اکبر گنجی (هم) خواندم. احساساتی شدم و رفتم یک بلیط در Lastminute.com پیدا کردم برای نیویورک و فکر کردم به شیما کلباسی ای میل بزنم و قرار بگذارم که او را هم ببینم (مدتهاست می خوانم بروم نیویورک و شیما را ببینم و نشده است) ... اما به خودم یکروز فرصت دادم و ... منصرف شدم. دلایل خودم را دارم ... و البته این خصوصیت دوری جستن من از اجتماعات -و خصوصا نامها و نشانه ها- که روز به روز درم شدت می گیرد هم بی تاثیر نیست. به لیست این گروهی هم که می خواهند در تورنتو همزمان گرد هم ایند نگاهی انداختم و دیدم که برای ادم Individualist ی مثل من حتی ...
پس ... ما در این آخر هفته هم -مثل همه ی آخر هفته ها- یک جایی در عمق طبیعت پیدا می کنیم که خیلی مورد توجه گله نباشد و می رویم تا آن حس گنگ همیشگی را برای لحظاتی آرام کنیم. بی حضور دیگران!
یادداشت چهارم: عجیب است یا نه ... نمی دانم. اما می دانم که واقعی است. آسانتر نشده است ... آرامتر نشده است ... شاید تنها بیشتر اوقات غایب است. پس من آرامترم ... و من آسانترم.
من به پهلو می خوابم. رو به پنجره. و هوای خنک تنم را نوازش می کند. فکر می کنم که باید بچرخم به سمت تو. فکر می کنم: «لیلا! پشت نکن!» اما در این لحظه من با خودم و صدای پرنده ها که در بیرون می خوانند و آفتاب که پشت ابر می رود و باز در می آید تنها هستم. می دانم که باید بپذیرمش. و می دانم که باید بپذیری اش.
فکر می کنم که زمانی لازم است تا چیزها از حالت ارادی خارج شوند ... زمانی لازم است تا چیزها از حالت لزوماً بالفعل در بیایند و بتوانند در میان بالقوه ها جای خودشان را باز پیدا کنندو بشود دلیلی پیدا کرد تا انجامشان داد.و انجامشان نداد تنها چون می دانیم که باید انجامشان داد. انجامشان داد؟ برای چه؟
من با خودم فکر می کنم: «حرارت بوسه؟»
با خودم فکر می کنم: «چقدر تغییر کرده ای لیلا!» و این تغییر شاید خوب است و این تغییر شاید بد است و این تغییر شاید واقعی است یا ناگزیر است یا شاید تنها تاثیر سالهای طولانی رنج و وانهادگی است ... یا بزرگ شدن. هه! بزرگ شدن.
چیزهایی هست که باید بپذیری شان. چیزهایی هست که باید بپذیرمشان. و مرتب تغییر می کنند. مثل شکل این ابرها. من از دل آشوبه ای که ته رنگی از عشق بر خود دارد به هراس می رسم و از هراس به سرگشتگی و از سرگشتگی به خالی.
از کی از خالی می ترسی لیلا؟ از کی؟
باور می کنم که می خواهمش ... باور می کنم که هست.
من کاری را انجام دهم که -تنها- می دانم که انجام دادنش خوب خواهد بود.
خوب؟ برای که؟
می بینی. چقدر فاصله.
Monday, July 3, 2006
12 مسابقه ی یك ساعته ی والیبال در دو روز ...
یك روز بالاخره بر می گردیم.